کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سالار،سلار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) خسرو جمال الدین سالار مکنی به ابوالفتح از رجال نیمه ٔ اول قرن هفتم و از ممدوحان سید سراج الدین سگزی است . رجوع به یادداشت سعید نفیسی در معرفی دیوان این شاعر در مجله ٔ راهنمای کتاب سال دوم ص 673 شود.
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) رجوع به حمزةبن عبدالعزیز... شود.
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) سلار. ابن عبدالعزیز دیلمی از فقها و ادبای شیعی در قرن پنجم مکنی به ابوالعلی و شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی بود و در غسل او شرکت داشت . او راست : کتاب المراسم العلویه و الاحکام النبویه . المقنع فی الذهب ، التقریب فی اصول الفقه ، ...
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) قریه ای است در کابل افغانستان . رجوع به قاموس جغرافیائی افغانستان ج 2 ص 389 شود.
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) لقب هرمز پادشاه اشکانی . (مفاتیح ).
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) محسن بن علی بن احمد المطوعی مکنی به ابوالعباس ، سالار غازیان بود و هریک چند بار با مطوعه به «طرسوس » رفتی به غزو و احفاد او در بیهق بنام سالاریان معروف بوده اند. رجوع به تاریخ بیهق ص 124 شود.
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) محمد حسن خان فرزند اللهیارخان آصف الدوله ، دائی محمد شاه ، به سال 1262 هَ . ق . در اواخر سلطنت محمدشاه ببهانه ٔ ستیزه با حاج میرزاآقاسی صدراعظم در خراسان علم طغیان برافراشت ومشهد را فروگرفت و حاجی میرزا آقاسی متولی آستان قدس را بکشت و ا...
-
سالار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sālār] sālār ۱. [عامیانه] دارای ویژگیهای ممتاز؛ برجسته.۲. (اسم) بزرگ و مهتر قوم.۳. (اسم) بزرگ و پیشرو قافله یا لشکر؛ سردار.۴. (اسم، صفت) (کشاورزی) [قدیمی] دهقان آگاه و کاردیده که به امر آبیاری، وجین کردن و کود دادن زمین رسیدگی کند.&lan...
-
سلار الدیلمی
لغتنامه دهخدا
سلار الدیلمی . [ س َل ْ لارُدْ ] (اِخ ) ابویعلی حمزةبن عبدالعزیز الدیلمی ملقب بسلار از فقهای امامیه است . (اعلام زرکلی ج 1 ص 273). وی مکنی به ابوعلی و ملقب و معروف بسلار. فقیهی است ثقة و جلیل القدر و عظیم الشأن از وجوه و ثقات اعاظم امامیه و اعاظم عل...
-
ابن سلار
لغتنامه دهخدا
ابن سلار. [ اِ ن ُ س َل ْ لا ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن سلار، ملقب به ملک العادل سیف الدین و یا ابومنصور علی بن اسحاق ، معروف به ابن سلار. وزیر ظافر عبیدی صاحب مصر. اصلاً ایرانی نژاد و از اکراد زراری است . او در رجب 543 هَ .ق . بمقام وزارت ارتقا یافت و...
-
کلاته سالار
لغتنامه دهخدا
کلاته سالار. [ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان سبزوار. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
امینسالار
فرهنگ نامها
(تلفظ: amin sālār) (عربی) سردار مورد اطمینان ، حاکم درست کار ، سالاری که در امانت خیانت نمیکند.
-
علیسالار
فرهنگ نامها
(تلفظ: ali sālār) (عربی ـ فارسی) از نامهای مرکب ، ← علی و سالار .
-
technocrat, technocrate (fr.)
فنسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] کارشناس فنی، بهویژه در جایگاه مدیریتی و اجرایی؛ هوادار فنسالاری
-
autocrat
یکهسالار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] زمامدار یا حاکمی که با قدرت مطلق و بیهیچ محدودیتی حکومت میکند