کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساق زی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ساق الوصیف
لغتنامه دهخدا
ساق الوصیف . [ قُل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) پر سیاوشان . رجوع به پر سیاوشان شود.
-
ساق بند
لغتنامه دهخدا
ساق بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بند جوراب .
-
ساق پیچ
لغتنامه دهخدا
ساق پیچ . (اِ مرکب ) ساق بند. مچ پیچ : و از جوان کیف و دستمال و ساق پیچ و جزودان و خلال دان توقع داشتن . (رساله ٔ روحی انارجانی چ فرهنگ ایران زمین ص 358).
-
ساق پیچوک
لغتنامه دهخدا
ساق پیچوک . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری خوسف . کوهستانی ، و هوایش معتدل ، و آبش از قنات است ، 4 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
ساق در
لغتنامه دهخدا
ساق در. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند،واقع در 81هزارگزی شمال باختری درمیان و 19هزارگزی خاور راه شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان . کوهستانی ، و هوایش معتدل ، و آبش از قنات ، و محصولش زعفران و غلات است ، و 334 تن سکنه دار...
-
ساق روان
لغتنامه دهخدا
ساق روان . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 34هزارگزی باختری مشهد، و2هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مشهد به قوچان . جلگه ، و هوایش معتدل ، و آبش از قنات ، و محصولش غلات است ، و 248 تن سکنه دارد که به زراعت و مالداری...
-
ساق سلیمانه
لغتنامه دهخدا
ساق سلیمانه . [ س ُل َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 48هزارگزی خاور دژ شاهپور، بین دره ٔ وزان و شیخ شربتی . کوهستانی و سردسیر، و آبش از چشمه ، و محصولش غلات و لبنیات و توتون است ، و 60 تن سکنه دارد که به زراع...
-
سمن ساق
لغتنامه دهخدا
سمن ساق . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه ساقهای پای وی مانند یاسمن سپید و خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). آنکه ساق پای وی چون یاسمن سفید باشد : بیابان همه خیل قفچاق دیددر او لعبتان سمن ساق دید.نظامی .
-
سیم ساق
لغتنامه دهخدا
سیم ساق . (ص مرکب ) سیم اندام . (آنندراج ). آنکه ساق پای او چون سیم سفید است .آنکه ساق و سرین وی سفید و تابان باشد : سیم ساقی شده گراز سمی گاوچشمی شده بگاو دمی . نظامی .کی ببینم من رخ آن سیم ساق هین مکن تکلیف مالیس یطاق . مولوی .از سرو و مه چه گوئی ا...
-
سیمین ساق
لغتنامه دهخدا
سیمین ساق . (ص مرکب ) آنکه ساق وی در سپیدی چون سیم باشد : دو سمن سینه بلکه سیمین ساق بر در باغ داشتند یتاق . نظامی .رشته ٔ تسبیح اگر بگسست معذورم بداردستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود.حافظ.
-
باریک ساق
لغتنامه دهخدا
باریک ساق . (ص مرکب ) آنکه ساق باریک دارد. دارای ساق باریک . اَحمَش . (تاج المصادر بیهقی ). حَمِش . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) : صیادی سگی معلم داشت ازین پهن بری ، باریک ساقی . (سندبادنامه ص 200).
-
پیچیده ساق
لغتنامه دهخدا
پیچیده ساق . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که ساقی قوی دارد: کثیف ؛ کوتاه انگشت پیچیده ساق ... (التفهیم ). || که ساق کژ دارد.
-
ساق بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] sāqband ۱. نوار نخی یا پشمی که بر ساق پا ببندند.۲. (ورزش) محافظی از جنس پلاستیک یا فلز سبک که ورزشکاران، و بهویژه فوتبالیستها، در جلوی ساقهای پا میبندند.
-
ساق ترشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹ساقتروشک› (زیستشناسی) sāqtoršak = ترشک
-
ساق دوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی. فارسی] sāqduš ۱. جوانی همسال و همبالای داماد که در شب عروسی دوشبهدوش داماد حرکت کند؛ شاهبالا.۲. [قدیمی] همدم.۳. [قدیمی] همسر؛ قرین؛ نظیر.