کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساقی و جام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساقی و جام
فرهنگ گنجواژه
بزم.
-
واژههای مشابه
-
ساقی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ساقی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ساقی میرزاشاه حسین شود.
-
ساقی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ساقی اصفهانی .[ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (شاه حسین ) شود.
-
ساقی خراسانی
لغتنامه دهخدا
ساقی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (حاج محمد زمان ) شود.
-
ساقی شب
لغتنامه دهخدا
ساقی شب . [ ی ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماه . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ). || صبح . (شرفنامه ٔ منیری ). صبح صادق . (برهان ) (آنندراج ). || پیر. مرشد. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ).
-
ساقی هندوستانی
لغتنامه دهخدا
ساقی هندوستانی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (جزایری ) شود.
-
بادام ساقی
لغتنامه دهخدا
بادام ساقی . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق . (آنندراج ).
-
ناحیۀ ساقی ـ قاپی پیشین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ← ناحیۀ پیشین مچ پا
-
جستوجو در متن
-
جام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ĵām] jām ۱. ظرفی از طلا، نقره، آبگینه، یا مانند آن که با آن شراب مینوشند؛ پیاله؛ ساغر؛ گیلاس.۲. کاسه.٣. (تصوف) دل عارف که مالامال بادۀ معرفت است.٤. (تصوف) عالم وجود: ◻︎ ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام م...
-
جام جهان نما
لغتنامه دهخدا
جام جهان نما. [ م ِ ج َ/ ج ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِخ ) جام جم . جامی که همه ٔ عالم در آن نموده میشد. دکتر معین در مقاله ٔ خود به عنوان «جام جهان نما» نویسد: در نظم و نثر پارسی بارها از جامی بنام «جام جهان نما» و اسامی دیگر «جام کیخسرو، جام جم ، جام جم...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) به اصطلاح کاسه گران هفت تا را گویند از عالم تقوز که در ترکی نه تاست و در هندی کوری بیست تا : برسم کاسه گرم باده میدهد ساقی که پیش همت او چند کاسه یک جام است .اثیر (از آنندراج ).
-
جام بخشیدن
لغتنامه دهخدا
جام بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) پیاله یا قدح دادن : بیا ساقی آن جام آئینه رنگ که میخواهدش خسرو روم و زنگ بمن بخش از راه لطف و کرم زآئینه ٔ دل برد زنگ غم .قاسمی گنابادی (از ارمغان آصفی ).
-
نوش گوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] nušgovār گوارا و شیرین، مانند انگبین یا آب حیات: ◻︎ نوش ساقیّ و جام نوشگوار / گرمتر کرده عشق را بازار (نظامی۴: ۶۳۰).