کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساقیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساقیة
لغتنامه دهخدا
ساقیة. [ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ساقی . رجوع به ساقی شود. || جوی خرد. ج ، سواقی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبگذر. (ناظم الاطباء). نهر صغیر و آن بزرگترین از جدول و کوچکترین از نهر است . (اقرب الموارد). آبراهه . جویچه . جعفر. || ناودان ...
-
واژههای مشابه
-
ساقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ساقیَة، مؤنثِ ساقی، جمع: ساقیات و سَواقی] [قدیمی] sāqiye ۱. = ساقی۲. نهر کوچک؛ جوی خرد؛ آبراهه.
-
ساقیة سلیمان
لغتنامه دهخدا
ساقیة سلیمان . [ ی َ ت ُ س ُ ل َ ] (اِخ )قریه ٔ معروفی است از نواحی واسط. (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
ساغیة
لغتنامه دهخدا
ساغیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) شربت خوشمزه . (منتهی الارب ). آشامیدنی خوشمزه است . (شرح قاموس ).
-
صاغیة
لغتنامه دهخدا
صاغیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) کسانی که در حوائج خویش مائل و محتاج دیگری باشند. و گویند: هم صاغیتک ؛ یعنی به تو مائل شوند در نیازمندیهای خویش و اکرموا فلاناً فی صاغیته ؛ یعنی آنان که بدو میل کنند. (منتهی الارب ).
-
ثاغیة
لغتنامه دهخدا
ثاغیة. [ ی َ ] (ع اِ) گوسفند: ماله ثاغیة ولا راغیة؛ نیست او را گوسفند و نه شتر. - ثاغیه و راغیه نداشتن ؛ هیچ نداشتن .
-
جستوجو در متن
-
sakiyeh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساقیه
-
سواقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ساقیَة] [قدیمی] savāqi = ساقیه
-
جویچه
لغتنامه دهخدا
جویچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) جوی خرد. ساقیه . جویک . (آنندراج ). جعفر. (دهار).
-
عزیز
لغتنامه دهخدا
عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) جدّی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از بنی هلال بن عامر از عدنانیه اند. مساکن آنان در ساقیة قلتة، از عمل اخمیم ، درصعید مصر بوده است . (از الاعلام زرکلی به نقل از نهایة الارب و البیان و الاعراب و خطط مبارک و السبائک ).
-
سواقی
لغتنامه دهخدا
سواقی . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ ساقیه ، به معنی جوی خرد. (غیاث اللغات ). رگهای خردتر از جداول . (یادداشت بخط مؤلف ) : و سواقی انهاراز ایثار و نثار ازهار پنداری صفایح هندی آبدار است . (جهانگشای جوینی ). و سواقی و انهار را مساحت نکند و نپیماید. (تاریخ قم ص...
-
مروانیة
لغتنامه دهخدا
مروانیة. [ م َرْ نی ی َ ] (اِخ ) مروانیان . بنی مروان . آل مروان . رجوع به آل مروان شود.- قصعه یا قعبه ٔ مروانیة ؛ در بیت ذیل از منوچهری ظاهراً مراد کأس ام حکیم است ، چه ام حکیم ساقیه ٔ ولیدبن یزید خلیفه ٔ اموی مروانه نام داشته است . رجوع به تعلیقات...