کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساقط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساقط
/sāqet/
معنی
۱. افتاده؛ فرودآمده؛ از بالا به پایین افتاده.
۲. فرومایه؛ ناکس؛ لئیم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افتاده، فروافتاده، فتاده
۲. حذفشده
۳. سقطشده
۴. پست، فرومایه، ناکس، دنی
۵. زایلشده
۶. مضمحلشده
برابر فارسی
سرنگون، واژگون
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساقط
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتاده، فروافتاده، فتاده ۲. حذفشده ۳. سقطشده ۴. پست، فرومایه، ناکس، دنی ۵. زایلشده ۶. مضمحلشده
-
ساقط
فرهنگ واژههای سره
سرنگون، واژگون
-
ساقط
لغتنامه دهخدا
ساقط. [ ق ِ ] (ع ص ) افتاده . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). بر زمین افتاده . از بالا بپایین افتاده . فروافتاده . فرود آمده . || مرد فرومایه . بی اصل . (دهار). ناکس و فرومایه . (منتهی الارب )(غیاث بنقل از لطائف ). کسی است که شمرده نمیشود از برگزی...
-
ساقط
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (ص .) 1 - فرودافتاده . 2 - فرومایه ، ناکس .
-
ساقط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُقّاط و سِقاط] sāqet ۱. افتاده؛ فرودآمده؛ از بالا به پایین افتاده.۲. فرومایه؛ ناکس؛ لئیم.
-
ساقط
واژهنامه آزاد
بی ارزش.
-
واژههای مشابه
-
ساقط شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برکنارشدن، معزول شدن ۲. افتادن، فرو افتادن ۳. فرود آمدن ۴. سقط شدن ۵. از بین رفتن، زایلشدن
-
ساقط کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برانداختن، برکنار کردن، معزول کردن ۲. انداختن، افکندن، سقط کردن، از بین بردن، زایل کردن
-
ساقط شدن
لغتنامه دهخدا
ساقط شدن . [ ق ِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) افتادن . فروافتادن . فرودآمدن . ساقط گردیدن . || زایل شدن . نابود شدن : ساقط شده ست قوت من پاک اگرنه من بر رفتمی ز روزن این سمج باهبا. مسعودسعد.|| حذف شدن . نامذکور ماندن .- ساقط شدن بچه ؛ افتادن بچه ٔ ناتمام از ش...
-
ساقط کردن
لغتنامه دهخدا
ساقط کردن .[ ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افکندن . فکندن . انداختن . بینداختن . ساقط گردانیدن . رجوع به ساقط و اسقاط شود.
-
ساقط گردانیدن
لغتنامه دهخدا
ساقط گردانیدن . [ ق ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
ساقط شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - افتادن . 2 - حذف شدن .
-
ساقط کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - افکندن . 2 - کسی را از شغل خود برکنار کردن .
-
ساقط شدن
واژهنامه آزاد
سرنگونی.