کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سافل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سافل
/sāfel/
معنی
۱. پایین؛ فرود؛ نشیب.
۲. پست؛ فرومایه؛ زبون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پایین، تحت، زیر، دون، فرود ≠ بالا، فراز
۲. پست
۳. نشیب ≠ فراز
۴. فرومایه، زبون، سفله، دنی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سافل
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایین، تحت، زیر، دون، فرود ≠ بالا، فراز ۲. پست ۳. نشیب ≠ فراز ۴. فرومایه، زبون، سفله، دنی
-
سافل
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (ص .) 1 - فرود، پایین . 2 - فرومایه ، پست . جِ سفله .
-
سافل
لغتنامه دهخدا
سافل . [ ف ِ ] (ع ص ،اِ) فرود و پست . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). نقیض عالی . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). پائین . نقیض بالا: فجعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیهم حجارة من سجیل . (قرآن 15 / 74 و نظیر آن در سوره ٔ 11 آیه 82).آیت عالیها سافلها خو...
-
سافل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سَفَلَة و سُفّال و سافِلون و سافِلین] [قدیمی] sāfel ۱. پایین؛ فرود؛ نشیب.۲. پست؛ فرومایه؛ زبون.
-
واژههای مشابه
-
جنس سافل
لغتنامه دهخدا
جنس سافل . [ ج ِ س ِ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آن جنس که بالای نوع الانواع بود جنس سافل باشد چه شیب او جنسی دیگر نبود. رجوع به اساس الاقتباس ص 29 و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
واژههای همآوا
-
ثافل
لغتنامه دهخدا
ثافل . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثفل . || سرگین . || آنچه بتک نشیند از هرچیز.
-
جستوجو در متن
-
سافلین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سافِل] [قدیمی] sāfelin = سافل
-
paraplegia
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاراپلژی، فلج پا، فلج پایین تنه، فلج نیمه بدن، فلج اعضای سافل، پا فلجی
-
سافله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سافلَة، مؤنثِ سافل] [قدیمی] sāfele ۱. = سافل۲. دبر؛ مقعد.۳. قسمت پایین چیزی.۴. قسمت پایین نهر.۵. قسمت پایین نیزه.
-
گردون برین
لغتنامه دهخدا
گردون برین . [ گ َ ن ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ای از شرف و رتبت خاک قدم توگردون برین سافل و درگاه تو عالی .سوزنی .
-
سافلة
لغتنامه دهخدا
سافلة. [ ف ِل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث سافل . رجوع به سافل شود. || دبر مردم . (مهذب الاسماء). بن مردم . (منتهی الارب ). المقعدة و الدبر. (قطر المحیط). سوراخ . (دهار). || سافلة الرمح ؛ زیر نیزه . (دهار). بن نیزه . (مهذب الاسماء). نیمه ٔ نیزه که متصل به آه...
-
سافلین
لغتنامه دهخدا
سافلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سافل در حالت جری و نصبی . رجوع به سافل شود. || پیری یعنی پائین ترین زندگانی . (شرح قاموس ). || هلاک شدن . (شرح قاموس ). || گمراهی از برای کسی که کافر شده است ، بواسطه ٔ آنکه هر زائیده شده که زائیده میشود برفطرت به آفری...