کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعت خروج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خروج
/xoruj/
معنی
۱. خارج شدن؛ بیرون آمدن؛ بیرون رفتن.
۲. (اسم) (ادبی) از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنانکه در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است.
۳. [قدیمی] بیرون شدن از اطاعت؛ طغیان؛ عصیان.
〈 خروج کردن: (مصدر لازم) طغیان کردن؛ قیام کردن؛ یاغی شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برون شد، بیرونرفت، برونرفت
۲. سرکشی، قیام، طغیان، عصیان
۳. بیرون آمدن، بیرون شدن، خارج شدن، در آمدن
۴. طغیان کردن، عصیان ورزیدن ≠ دخول
برابر فارسی
برو نرفت، برونرو
فعل
بن گذشته: خروج کرد
بن حال: خروج کن
دیکشنری
egress, exit, exodus, issuance, issue, outflow, outpouring
-
جستوجوی دقیق
-
خروج
واژگان مترادف و متضاد
۱. برون شد، بیرونرفت، برونرفت ۲. سرکشی، قیام، طغیان، عصیان ۳. بیرون آمدن، بیرون شدن، خارج شدن، در آمدن ۴. طغیان کردن، عصیان ورزیدن ≠ دخول
-
خروج
فرهنگ واژههای سره
برو نرفت، برونرو
-
check-out
خروج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] تخلیۀ اتاق و تصفیۀ حساب
-
خروج
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بیرون شدن . 2 - طغیان کردن .
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ َ ] (ع ص ) اسب درازگردن که بگردن خود افسار را که در لگامش باشد بشکند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). ج ، خُرُج . || ناقه که از شتران در گوشه ای نشیند. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس )...
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ ُ ] (ع مص ) بیرون شدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (لسان العرب ) (از اقرب الموارد). مقابل داخل شدن . مقابل ولوج . بیرون رفتن . (یادداشت بخط مؤلف ). بیرون آمدن . (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 45) (دهار) : فهل الی خروج من سبیل . (ق...
-
خروج
لغتنامه دهخدا
خروج . [ خ ُ] (اِ) آتش و شعله ٔ آن (از لغت گنابادیان ). || خروش . بانگ بلند. (ناظم الاطباء). || کلمه ای است در خروس . (فرهنگ جهانگیری ) : سگالیده ٔ جنگ مانند قوج تبر برده بر سر چو تاج خروج .رودکی (از فرهنگ جهانگیری ).
-
خروج
دیکشنری عربی به فارسی
خروج , خروجي , دررو , خارج شدن , مخرج , ترک , متارکه , رها سازي , خلا صي , ول کردن , دست کشيدن از , تسليم شدن
-
خروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] xoruj ۱. خارج شدن؛ بیرون آمدن؛ بیرون رفتن.۲. (اسم) (ادبی) از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنانکه در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است.۳. [قدیمی] بیرون شدن از اطاعت؛ طغیان؛ عصیان.〈 خروج کردن: (مصدر لازم) ...
-
خروج
دیکشنری فارسی به عربی
خروج
-
خروج
واژهنامه آزاد
در رو
-
واژههای مشابه
-
خُرُوجَ
فرهنگ واژگان قرآن
خارج شدن
-
departure taper
لچکی خروج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] فاصلۀ بین نقطهای که از آنجا خودروهای دورشونده از تقاطع به سمت چپ هدایت میشوند تا نقطهای که این راه با راه اصلی موازی میشود
-
خروج کردن
واژگان مترادف و متضاد
شوریدن، طغیان کردن، یاغی شدن، سرکشی کردن، بهدشمنی برخاستن، عصیان ورزیدن، عصیان کردن، شورش کردن