کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساسان آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساسان آباد
لغتنامه دهخدا
ساسان آباد. (اِخ ) نام قدیمی سبزوار بزعم مؤلف تاریخ بیهق ، و آن منسوب به ساسان بن بهمن است . در تاریخ بیهق آمده : چون ساسان دید که پدرش جنینی را بر وی اختیار کرد او برخاست و گوسفندکی چندخرید و به ناحیت بیهق آمد و آنجا که ساسان قاریز است که ساسقاریز ...
-
واژههای مشابه
-
آل ساسان
لغتنامه دهخدا
آل ساسان . [ ل ِ ] (اِخ ) ساسانیان . بنی ساسان . نام سلسله ای از پادشاهان ایران پس از اشکانیان منسوب به اسم جدّ مؤسس این پادشاهی ، اردشیر بابکان . اردشیر بابک یا بابکان از احفاد موبدی موسوم بساسان بوده و پدر او پاپک درمعبدی به استخر ریاست داشته . نه...
-
ساسان الاکبر
لغتنامه دهخدا
ساسان الاکبر. [ نُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) لقبی است که فرهنگ نویسان و مورخان اسلامی به ساسان بن بهمن (ساسان نخست ) داده اند. رجوع به تاج العروس و شرح قاموس در ماده ٔ «س وس » و سبک شناسی ج 1 ص 134 و نیز رجوع به ساسان بن بهمن در این لغت نامه شود.
-
ساسان کرد
لغتنامه دهخدا
ساسان کرد. [ ن ِ ک ُ ] (اِخ ) لقب ساسان بن بهمن است . (شرح مقامات حریری مطرزی چ سنگی 1273 ص 39 بنقل دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ). رجوع به ساسان بن بهمن شود.
-
ساسان الاصغر
لغتنامه دهخدا
ساسان الاصغر. [ نُل ْ اَ غ َ ] (اِخ ) لقبی است که مورخان اسلامی به ساسان پدر بابک پدر اردشیر بابکان داده اند ساسان الاصغربن بابک بن مهرمس بن ساسان الاکبر «ابوالاکاسره » و او حفید ساسان الاکبربن بهمن بن اسفندیار است . (تاج العروس ). و رجوع به منتهی ال...
-
ساسان سرا
لغتنامه دهخدا
ساسان سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش ، واقع در4هزارگزی خاور رضوانده ، کنار راه آهن پونل به کپورچال . جلگه ای ، و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریائی ، و آب آن از رودخانه ٔ شفارود، و محصول آن برنج و ابریشم وصیفی ا...
-
پور ساسان
لغتنامه دهخدا
پور ساسان . [ رِ ] (اِخ ) پسر ساسان بن ساسان و پدر اردشیر بابکان : ببابک چنین گفت از آن پس جوان که من پور ساسانم ای پهلوان .فردوسی .
-
باذان بن ساسان
لغتنامه دهخدا
باذان بن ساسان . [ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) ظاهراً همان باذان حاکم یمن است که بسال دهم هجرت اسلام آورد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 281).
-
جستوجو در متن
-
ساسقاریز
لغتنامه دهخدا
ساسقاریز. (اِخ ) موضعی در بیهق و بزعم مؤلف تاریخ بیهق اصل آن ساسان قاریز و منسوب به ساسان بن بهمن بوده است . رجوع به تاریخ بیهق ص 40 و 43 و ساسان آباد و ساسوقاریز شود.
-
ساسوقاریز
لغتنامه دهخدا
ساسوقاریز. (اِخ ) موضعی در بیهق که آن را در قرن ششم ساسقاریز مینوشتند. رجوع به تاریخ بیهق ص 40 و 3 و ساسان آباد و ساسان قاریز و ساسقاریز شود.
-
راحب
لغتنامه دهخدا
راحب . [ ح ِ ] (اِخ ) نام زن بهمن . کی بهمن پسر اسفندیار بود و مادرش را نام اسنور بود از فرزندان طالوت الملک ، و نام او اردشیر بود، کی اردشیر درازانگل خواندندی او را و به بهمن معروف است ، و درازدست نیز گویند سبب آنکه برپای ایستاده و دست فروگذاشتی از ...
-
اردشیر بابکان
لغتنامه دهخدا
اردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن عهد آشکار میسازد ظاهراً هر شهری که تا اندازه ای قابل اعتنا بوده پادشاه کوچکی داشته است مهم...
-
زردشت
لغتنامه دهخدا
زردشت . [ زَ دُ ] (اِخ ) بمعنی زره تشت است . (جهانگیری ). شخصی که دین آتش پرستی را بهمرسانید و احوال او در لغت زراتشت بخوبی مذکور شد و بعضی گویند زردشت به زبان سریانی نام ابراهیم علیه السلام است و بعضی دیگر گویند که زردشت و برزین هر دو امامان ملت ابر...