کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساز و سوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صندلی ساز
لغتنامه دهخدا
صندلی ساز. [ ص َ دَ ] (نف مرکب ) صندلی سازنده . آنکه صندلی سازد. سازنده ٔ صندلی . رجوع به صندلی شود.
-
صندوق ساز
لغتنامه دهخدا
صندوق ساز. [ ص َ ] (نف مرکب )سازنده ٔ صندوق . آنکه صندوق تهیه می کند : دلم را ز صندوق ساز است غم که صندوق مهرش بود سینه ام . طاهر وحید (از آنندراج ).رجوع به صندوق شود.
-
صورت ساز
لغتنامه دهخدا
صورت ساز. [ رَ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ صورت . مصور. نقاش . صورتگر : از نسیم نفسم در چمن صورت سازبشکفد غنچه ٔ تصویر بصد شادابی . سالک یزدی (از آنندراج ).|| ظاهرساز. ریاکار. متظاهر. مزور. حیله گر. رجوع به صورت سازی شود.
-
صحنه ساز
لغتنامه دهخدا
صحنه ساز. [ ص َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ صحنه . سازنده ٔ سن نمایش . || آنکه حادثه یاوضعی مصنوعی ایجاد کند تا مقصود خود را بدست آرد.
-
نیم ساز
لغتنامه دهخدا
نیم ساز. (نف مرکب ، اِ مرکب ) (اصطلاح هندسه ) منصف الزاویه . (لغات فرهنگستان ). که زاویه را دونیمه سازد.
-
جادوئی ساز
لغتنامه دهخدا
جادوئی ساز. (نف مرکب ) ساحر. جادوگر. کسی که جادو کند : نپوشد بر تو آن افسانه را رازکه در راهی زنی شد جادوئی ساز.نظامی .
-
آهنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (موسیقی) 'āhangsāz سازندۀ آهنگ؛ موسیقیدانی که آهنگهای موسیقی بسازد.
-
یخ ساز
لغتنامه دهخدا
یخ ساز. [ ی َ ] (نف مرکب ) آن که یخ تهیه کند.
-
یخدان ساز
لغتنامه دهخدا
یخدان ساز. [ ی َ ] (نف مرکب ) صندوق ساز. که ساختن صندوقهای چوبی با رویه ٔ چرمین پیشه دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
کاشی ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kašisaz = کاشیپز
-
لعبت ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] lo'batsāz ۱. عروسکساز.۲. بتساز؛ بتگر.
-
لغت ساز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] loqatsāz آنکه لغت بسازد؛ آنکه لغت وضع کند.
-
astigmatizer
آستیگماتساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وسیلهای که از چشمهای نقطهای تصویری بهصورت خط یا نوار تشکیل میدهد
-
taxidermist
آکندهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] متخصص آکندهسازی
-
composer
آهنگساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] خالق اثر موسیقایی