کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازگاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سازگاری
/sāz[e]gāri/
معنی
۱. سازگار بودن.
۲. توافق؛ موافقت؛ هماهنگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تحمل، سازش، موالفت، مماشات، موافقت
۲. توافق، تناسب، سازواری
۳. همآوازی، همآهنگی، همخوانی، همنوایی ≠ ناسازگاری
۴. خرسندی، قناعت
فعل
بن گذشته: سازگاری کرد
بن حال: سازگاری کن
دیکشنری
adaptation, agreement, accordance, coincidence, compatibility, concord, congeniality, consistency, correspondence, harmony, modus vivendi, orientation, pliability, rapport, tolerance, tune, unity
-
جستوجوی دقیق
-
سازگاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحمل، سازش، موالفت، مماشات، موافقت ۲. توافق، تناسب، سازواری ۳. همآوازی، همآهنگی، همخوانی، همنوایی ≠ ناسازگاری ۴. خرسندی، قناعت
-
سازگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] ← سازگاری کالاها
-
سازگاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - سازش . 2 - توافق . 3 - هماهنگی . 4 - قناعت .
-
سازگاری
لغتنامه دهخدا
سازگاری . (حامص مرکب ) موافقت در کارها. سازواری . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رفاه (ربنجنی ). عمل سازگار. سازگار بودن . سازندگی . سازش . وفق . وفاق . توافق . حسن سلوک . بر سر مهر بودن : بر ایرج بر آشفته دیدش سپهرنبد سازگاریش با او...
-
سازگاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sāz[e]gāri ۱. سازگار بودن.۲. توافق؛ موافقت؛ هماهنگی.
-
سازگاری
دیکشنری فارسی به عربی
اتساق , اتفاقية , تکيف , توافق , لطافة
-
واژههای مشابه
-
سازگاری داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. همآهنگی داشتن، سازگاری داشتن، موافق بودن ≠ ناهمآهنگ بودن ۲. همدل بودن، مماشات کردن، سازش کردن، توافق داشتن ≠ ناسازگاریداشتن ۳. تناسب داشتن، همخوانی داشتن ≠ نامتناسب بودن
-
سازگاری کردن
واژگان مترادف و متضاد
بردباری نشان دادن، مماشات کردن، تحمل کردن، همآوازی کردن
-
adjustment disorder
اختلال سازگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلالی که در آن واکنشی ناسازگارانه در طی سه ماه پس از حادثهای تنشزا نظیر طلاق و بازنشستگی و تولد فرزند و بحران کاری و مشکلات حاد تحصیلی در فرد رخ میدهد
-
adaptation 3
سازگاری 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی، زبانشناسی] [پزشکی] تطبیق بهنجار چشم با شدتهای مختلف نور [زبانشناسی] فرایند تغییرآوایی وامواژهها درجهت منطبق شدن با نظام آوایی زبان وامگیرنده
-
compatibility 1
سازگاری 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] حالت یا توانایی حضور دو ماده در کنار هم در یک مخلوط، بدون اثر نامطلوب
-
سازگاری 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← همخوانی
-
status consistency
سازگاری پایگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] هماهنگی و انطباق میان موقعیت و حیثیت اجتماعی فرد از یکسو و پایگاه اکتسابی او در جامعه از سوی دیگر
-
chromatic adaptation
سازگاری رنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] تغییر در حساسیت سامانۀ بصری به سبب تغییر در ویژگی طیفی منبع نور یا شرایط مشاهده