کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سازگار
/sāz[e]gār/
معنی
۱. سازشکننده.
۲. موافق؛ هماهنگ؛ سازگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آمیزگار، خوشمعاشرت، ملایمطبع
۲. بساز، جور، سازوار، قانع، خرسند، کوک، متجانس ≠ ناسازگار، نامتجانس
۳. مساعد، مناسب، موافق
۴. همآهنگ، همآواز ≠ ناهمآهنگ
۵. گوارا، مهنا
دیکشنری
adaptable, accommodating, compatible, congenial, congruous, consistent, correspondent, easy, favorable, malleable, harmonic, harmonious, kindly, tolerant, united, well-adjusted
-
جستوجوی دقیق
-
سازگار
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāz(e)gār) دارای گرایش به همراهی و همکاری با دیگران ، هماهنگ ، موافق ، ملایم طبع .
-
سازگار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمیزگار، خوشمعاشرت، ملایمطبع ۲. بساز، جور، سازوار، قانع، خرسند، کوک، متجانس ≠ ناسازگار، نامتجانس ۳. مساعد، مناسب، موافق ۴. همآهنگ، همآواز ≠ ناهمآهنگ ۵. گوارا، مهنا
-
سازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← همخوان
-
سازگار
فرهنگ فارسی معین
(زْ) (ص فا.) 1 - سازش کننده . 2 - موافق . 3 - همآهنگ . 4 - گوارا. 5 - سزاوار. 6 - قانع ، خرسند.
-
سازگار
لغتنامه دهخدا
سازگار. (ص مرکب ) موافق . (شعوری ) (آنندراج ). موافق کارها. (شرفنامه ٔ منیری ). باموافقت . اجابت کننده و قبول کننده . (ناظم الاطباء). موءالف . آنکه صاحب فکری صلح جو است با کسی . سازنده . سازوار. ضد ناسازگار : تن و جان چرا سازگار آمدندچه افتاد تا هر د...
-
سازگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ ناسازگار] ‹سازوار› sāz[e]gār ۱. سازشکننده.۲. موافق؛ هماهنگ؛ سازگر.
-
سازگار
دیکشنری فارسی به عربی
موافق
-
سازگار
واژهنامه آزاد
دمساز.
-
واژههای مشابه
-
سازگار شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سازوارشدن، موافق شدن ≠ ناسازگار شدن ۲. همآهنگ شدن، مطابقت داشتن ≠ ناهمآهنگشدن
-
adaptancy platform
مشی سازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] رویکردی پرطرفدار در گردشگری از دهۀ 80 میلادی که در آن گزینههایی مانند گردشگری پایدار و طبیعتگردی به گزینههایی دیگر مانند گردشگری انبوه ترجیح دارد
-
consistent test
آزمون سازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] آزمون فرضی که توان آن، وقتی که اندازۀ نمونه به بینهایت میل کند، به یک بگراید
-
adaptive compression
تراکم سازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] مدار تراکمی دارای زمانهای رهایی متفاوت که بهصورت خودکار تغییر میکند متـ . تراکم تغییرپذیر variable compression
-
زیسازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← زیستسازگار
-
biocompatible
زیستسازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، علوم دارویی] [شیمی] ویژگی فراوردهای که اثر سمی و زیانبخش در کارکرد زیستی نداشته باشد متـ . زیسازگار