کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سازواری
/sāz[e]vāri/
معنی
سازوار بودن؛ سازگاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
توافق، سازگاری، موافقت، همآوازی، همدلی ≠ ناسازواری، ناهمدلی
دیکشنری
agreement, arrangement, harmony, suitability
-
جستوجوی دقیق
-
سازواری
واژگان مترادف و متضاد
توافق، سازگاری، موافقت، همآوازی، همدلی ≠ ناسازواری، ناهمدلی
-
سازواری
لغتنامه دهخدا
سازواری . (حامص مرکب ) عمل سازوار. سازوار بودن . سازگاری . (انجمن آرا) (آنندراج ). موافقت در کارها. (برهان ). الفت . (منتهی الارب ). سازوار آمدن . سازگار بودن . سازگارآمدن . سازنده بودن . سازش . ساختن . اتفاق . وفق . وفاق . موافقت . توافق . || موافقت...
-
سازواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sāz[e]vāri سازوار بودن؛ سازگاری.
-
سازواری
دیکشنری فارسی به عربی
تکيف
-
جستوجو در متن
-
تلائم
واژگان مترادف و متضاد
سازگاری، سازواری
-
salubrities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
salubrities، گوارایی، سازگاری، سازواری
-
wholesomeness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلامت، سازواری، سالم و بی خطر
-
salubrity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالبت بودن، گوارایی، سازگاری، سازواری
-
adaptability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازگاری، وفقپذیری، قابلیت توافق و سازش، سازواری
-
وفاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ نفاق] vefāq ۱. با یکدیگر همکاری کردن؛ اتحاد.۲. سازگاری؛ سازواری.
-
suitability
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مناسب بودن، سازگاری، شایستگی، برازندگی، سازواری، درخورد بودن
-
التیام پذیر
لغتنامه دهخدا
التیام پذیر. [ اِ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ التیام . سازواری پذیر. آنچه درخور سازواری دادن باشد. رجوع به التیام (از ماده ٔ ل . ء. م ) شود.
-
همدلی
واژگان مترادف و متضاد
اتحاد، اتفاق، سازواری، وفاق، همراهی، همفکری، یکرنگی، یگانگی ≠ نفاق
-
ایلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ilāf ۱. دوست کردن؛ سازواری دادن.۲. عهدوپیمان.۳. عهد و شبه اجازه.