کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سازنده
/sāzande/
معنی
۱. کسی که چیزی میسازد و درست میکند.
۲. پرفایده.
۳. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] نوازنده؛ ساززننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صانع
۲. بنا، معمار
۳. آبادگر
۴. مبدع، مبتکر، مخترع
۵. خلاق
۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده
۷. کارساز، گرهگشا
۸. مفید، سودمند
۹. جاعل
۱۰. نوازنده
۱۱. تنظیمکننده
دیکشنری
architect, component, constituent, builder, fic _, constructer, constructive, constructor, creative, Creator, fabricator, fashioner, formative, generative, generator, positive, integral, maker, manufacturer, regenerative, wright
-
جستوجوی دقیق
-
سازنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. صانع ۲. بنا، معمار ۳. آبادگر ۴. مبدع، مبتکر، مخترع ۵. خلاق ۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده ۷. کارساز، گرهگشا ۸. مفید، سودمند ۹. جاعل ۱۰. نوازنده ۱۱. تنظیمکننده
-
سازنده
لغتنامه دهخدا
سازنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) صانع. عامل . درست کننده . بعمل آورنده . ترکیب کننده : اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان راچرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد. ناصرخسرو. || بانی . بنّا. برآرنده . عمارت کننده . بناکننده . پی افکننده : حاکم روز قضای تو ...
-
سازنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sāzande ۱. کسی که چیزی میسازد و درست میکند.۲. پرفایده.۳. (اسم) (موسیقی) [قدیمی] نوازنده؛ ساززننده.
-
سازنده
دیکشنری فارسی به عربی
بناء , عازف , عامل , ملحن , منتج
-
سازنده
لهجه و گویش تهرانی
تصنیف ساز
-
واژههای مشابه
-
constituent 1
جزء سازنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] هریک از مواد موجود در یک ساختار شیمیایی یا آلیاژ
-
constructive interference
تداخل سازنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ترکیب دو یا چند موج بهنحویکه دامنۀ موج حاصل، از دامنۀ هریک از آنها بیشتر شود
-
پست سازنده
دیکشنری فارسی به عربی
اذلال
-
روان سازنده
دیکشنری فارسی به عربی
زيت التشحيم
-
مشتبه سازنده
دیکشنری فارسی به عربی
خداع
-
تلاشهای سازنده
دیکشنری فارسی به عربی
الجهود البناءة
-
گفتگوی سازنده
دیکشنری فارسی به عربی
الحوار البناء
-
volatile component, fugitive constituent
جزء سازندۀ فرّار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مادهای مانند آب یا کربندیاکسید در ماگما که فشار بخار آن برای متمرکز شدن در هر فاز گازی به اندازۀ کافی بالا باشد