کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سازمند
/sāzmand/
معنی
۱. ساخته و آماده.
۲. آراسته و بانظام؛ منظم و مرتب؛ سازور: ◻︎ سازمند از تو گشت کار همه / ای همه و آفریدگار همه (نظامی۴: ۵۳۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آماده، آراسته، ساخته، مجهز، مهیا ≠ ناسازمند
۲. منظم، مرتب، اسلوبمند ≠ نامنظم، مغشوش
۳. سازور، سازمانیافته
۴. درخور، لایق، سزاوار
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سازمند
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماده، آراسته، ساخته، مجهز، مهیا ≠ ناسازمند ۲. منظم، مرتب، اسلوبمند ≠ نامنظم، مغشوش ۳. سازور، سازمانیافته ۴. درخور، لایق، سزاوار
-
organized, organisé (fr.)
سازمند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] سازمان دادهشده
-
سازمند
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) 1 - ساخته و آماده . 2 - سازگار. 3 - سزاوار.
-
سازمند
لغتنامه دهخدا
سازمند. [ م َ ] (ص مرکب ) ساخته . (شرفنامه ٔ منیری ). ساخته و آراسته . (غیاث ). چیزی آراسته و بانظام . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). ساخته و آماده . (آنندراج ). آراسته و منظم . (سروری ) (شعوری ). چیزی ساخته و آراسته و بانظام باشد اعم از توشه و زاد و را...
-
سازمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sāzmand ۱. ساخته و آماده.۲. آراسته و بانظام؛ منظم و مرتب؛ سازور: ◻︎ سازمند از تو گشت کار همه / ای همه و آفریدگار همه (نظامی۴: ۵۳۷).
-
واژههای مشابه
-
سازمند کردن
واژگان مترادف و متضاد
منظم کردن، مرتب کردن، سازمانیافته کردن، اسلوبمند کردن
-
سازمند کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رتب
-
جستوجو در متن
-
مرتب
فرهنگ واژههای سره
بسامان، سازمند
-
منظم
فرهنگ واژههای سره
بسامان، سازمند
-
سازماندهی کردن
واژگان مترادف و متضاد
سازمان دادن، نظامدهی کردن، سازمند کردن
-
سیستماتیک
واژهنامه آزاد
سامان مند سازمان مند سازمند
-
organise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازمان دادن، متشکل کردن، تشکیلات دادن، سرو صورت دادن، تشکیل دادن، سازمند کردن، درست کردن
-
سازمندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sāzmandi ۱. سازمند بودن.۲. (اسم) [قدیمی] تجهیزات.