کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سازمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سازمان
/sāz[e]mān/
معنی
۱. مجموع کارمندان، دستگاهها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظموترتیب انجام بدهند؛ تشکیلات.
۲. طرز ساخت.
۳. نظموترتیب.
〈 سازمان دادن: (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه
۲. نظم و ترتیب، سروسامان
۳. مجموعه کارمندان، پرسنل
۴. نامه
فعل
بن گذشته: سازمان داد
بن حال: سازمان ده
دیکشنری
agency, institution, machine, machinery, organ, organism, organization, setup, system
-
جستوجوی دقیق
-
سازمان
واژگان مترادف و متضاد
۱. اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه ۲. نظم و ترتیب، سروسامان ۳. مجموعه کارمندان، پرسنل ۴. نامه
-
organisation
سازمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی، عمومی] گروهی از افراد که با هدف یا علاقهمندی خاصی گرد هم میآیند و روابط و ساختار مشخصی را به وجود میآورند * مصوب فرهنگستان اول
-
سازمان
فرهنگ فارسی معین
(زْ) (اِمر.)1 - مجموعة شعب و کارمندان یک اداره یا مؤسسه ، تشکیلات . 2 - مجموعة هدف مندی که پیرو یک نظام است . 3 - ساختار.
-
سازمان
لغتنامه دهخدا
سازمان . (اِمص ، اِ مرکب ) تشکیلات . حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند. چون : سازمان حکومتی .سازمان نظامی . سازمان برنامه ٔ هفت ساله . سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ ایران . سازمان دفاعی . سازمان ملل متحد. سازما...
-
سازمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāz[e]mān ۱. مجموع کارمندان، دستگاهها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظموترتیب انجام بدهند؛ تشکیلات.۲. طرز ساخت.۳. نظموترتیب.〈 سازمان دادن: (مصدر متعدی) نظموترتیب دادن.
-
سازمان
دیکشنری فارسی به عربی
بناء تحتي , کائن حي , منظمة
-
واژههای مشابه
-
سازمان دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مرتب کردن، نظم دادن، سامان دادن ≠ درهمریختن، نابسامان کردن ۲. تشکیلات، برنامهریزی
-
security intelligence2, intelligence2, security service, intelligence service, secret service
سازمان امنیت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] سازمانی دولتی که مسئول جمعآوری اطلاعات مربوط به تهدیدهای امنیتی از داخل و خارج و تحلیل آنها و نیز اقدام برای تأمین امنیت کشور است
-
intergovernmental organisation
سازمان بینادولتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] سازمانی که جمعی از دولتها برای پیشبرد برنامهها و تحقق منافع و اهداف مشترک تأسیس میکنند و به آن اختیار میدهند تا در موضوعات خاص جهانی از جانب آنان تصمیمگیری کند اختـ . سَباد IGO
-
access organisation
سازمان دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] هستاری که برنامههایی را برای انتقال، ازطریق ظرفیت مسیر دسترسی در سامانۀ تلویزیون بافهای/ کابلی ارسال میکند
-
task organization
سازمان رزمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تشکیلاتی در نیروی دریایی که در آن وظایف مشخصی به فرماندهان محول میشود
-
سازمان دادن
لغتنامه دهخدا
سازمان دادن . [ دَ] (مص مرکب ) تشکیل سازمان . ترتیب و تنظیم سازمان .
-
سازمان دهنده
لغتنامه دهخدا
سازمان دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که کارش یا تخصصش در سازمان دادن است .
-
سازمان دهنده
دیکشنری فارسی به عربی
محفز