کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساریه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساریه
/sāriye/
معنی
= ساری۲
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساریه
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāriye) (عربی) ابری که در شب آید ؛ (در اعلام) دختر موسی بن جعفر (ع) و یکی از دختران امام موسی کاظم (ع) .
-
ساریه
لغتنامه دهخدا
ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا. (حلل السندسیة ج 2 ص 283).
-
ساریه
لغتنامه دهخدا
ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است به مازندران . (سمعانی ) (نخبة الدهر دمشقی ). شهری است به طبرستان در اقلیم چهارم ، طول آن 77 درجه و 50 دقیقه و عرض آن 38 درجه است . بلادزی گوید طبرستان هشت کوره است که ساریه یکی از آنهاست که در ایام طاهریان مقر عامل طبر...
-
ساریه
لغتنامه دهخدا
ساریه . [ ی َ ] (اِخ ) نام کوهی است به فارس . (تاج العروس ).
-
ساریه
لغتنامه دهخدا
ساریه . [ ی َ ] (اِخ )دهی است از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان ، واقع در 5 هزارگزی جنوب باختر راه عمومی اهواز به سوسنگرد، کنار نهر مالکیه . دشت ، گرمسیر و مالاریائی ، آب آن از رودخانه ٔ کرخه و نهر مالکیه . محصول آن غلات و برنج است ، 200 تن سکن...
-
ساریه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ساریَة، مؤنثِ ساری] sāriye = ساری۲
-
واژههای مشابه
-
ساریة
لغتنامه دهخدا
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زنیم بن عبداﷲ دئلی در زمان صحابه میزیست ، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت . در کتاب الاصابة (ج 3 ص 52 و 53) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر در سال آخر...
-
ساریة
لغتنامه دهخدا
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن عمرو حنفی صاحب خالدبن ولید است . (تاج العروس ) (شرح قاموس ).
-
ساریة
لغتنامه دهخدا
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مسیلمةبن عبید، حنفی است . (تاج العروس ) (شرح قاموس ).
-
ساریة
لغتنامه دهخدا
ساریة. [ ی َ ] (اِخ ) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن . (شرح قاموس ).
-
ساریة
لغتنامه دهخدا
ساریة. [ ی َ ] (ع اِ) ابر شب . ج ، سَواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابری که به شب آید. (مهذب الاسماء) (دهار)(یاقوت ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ابری است که به شب میرود. (تاج العروس ) (شرح قاموس ) : سرت علیه من الجوزاء ساریةتزجی الشمال علیه جامدا...
-
ساریة
لغتنامه دهخدا
ساریة. [ی َ ] (اِخ ) بنت موسی بن جعفر، یکی از هجده دختر امام موسی علیه السلام است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81).
-
سارية
دیکشنری عربی به فارسی
تير , دکل يکپارچه , ديرک , بادکل مجهز کردن
-
سارية العلم
دیکشنری عربی به فارسی
تير پرچم , ميله پرچم