کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساروج ساز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساروج ساز
لغتنامه دهخدا
ساروج ساز. (نف مرکب ، اِ مرکب ) آنکه با آمیختن آهک و خاکستر ساروج سازد. ساروج کوب . ساروج گر. صاروج گر.
-
واژههای مشابه
-
cement 2, cementum 1
ساروج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] نوعی مادۀ دندانی (dental material) که دارای خاصیت چسبندگی است و برای کفبندی و ترمیم دائم یا موقت و چسباندن روکش به کار میرود متـ . ساروج دندانپزشکی dental cement
-
ساروج محله
لغتنامه دهخدا
ساروج محله . [ م َح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بلوک ناتل رستاق نور مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 149).
-
ساروج گر
لغتنامه دهخدا
ساروج گر. [ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه ساروج را در بنا بکار برد. صاروج گر. || آنکه با آمیختن آهک و خاکستر ساروج سازد.
-
dental cement
ساروج دندانپزشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] ← ساروج
-
cement line
خط ساروج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] لایهای از ساروج که بهصورت خطی نازک در لبههای روکش نمایان است
-
آهک ساروج
لغتنامه دهخدا
آهک ساروج . [ هََ ] (اِ مرکب ) سارو. آهک چارو.
-
ساروج کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خرسانة , هاون
-
ساروج شنی
دیکشنری فارسی به عربی
خرسانة
-
cementifying fibroma
تارتود ساروجگون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تارتودی حاوی تودههایی از بافت شبیه به ساروج که در فک پایین افراد مسن دیده میشود
-
سنگ و ساروج
فرهنگ گنجواژه
سنگفرش خیابان.
-
دیوار را با گچ و ساروج اندود کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لثغة
-
جستوجو در متن
-
مهره
لغتنامه دهخدا
مهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاهنامه ج 6 ص 1608).بهر میل بر مهره ای از بلوربر او گوهری چون درخشنده هور. اسدی (گرشاسب نامه ...