کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساربان
/sār[e]bān/
معنی
نگهبان شتر؛ شتربان؛ اشتربان؛ شتردار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ساروان، شتردار، شتربان، قافلهسالار ≠ کاروانی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساربان
واژگان مترادف و متضاد
ساروان، شتردار، شتربان، قافلهسالار ≠ کاروانی
-
ساربان
فرهنگ فارسی معین
(ص .) نگهبان شتر، شتربان .
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) (امیر... جنید) از سرکردگان سلطان حسین بایقرا بود، و پسرش امیر عاشق محمد کوکلتاش از دست سلطان بدیع الزمان میرزا کوتوالی قلعه ٔ اختیارالدین را داشت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 148 و 215 و 379 شود.
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) (امیر...) ابن سونجاق نویان از امرای مغول و از زیردستان طغاجار بود که ابتدا هواخواه بایدو بودند و بعد به غازان پیوستند. ساربان روز دوشنبه 9 ذی القعده 697 در تبریز درگذشت . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 91 و 120 شود.
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) (امیر...) یا ساروان ابن نیک پی ، از اطرافیان امیر نوروز سردار معروف غازان بود وبسال 688 دختر او را بزنی گرفت . رجوع به تاریخ غازانی ص 16 و 24 و 112 شود.
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) (شهزاده ...) ابن قایدو، در محرم سال 695 همراه شهزاده دوا به خراسان و مازندران تاخت . و ظاهراً همان است که در تاریخنامه ٔ هرات نام اوسابان آمده است . رجوع به تاریخ غازانی چ کارل یان ص 97 و سابان در این لغت نامه شود.
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) جدعلی بن ایوب بن حسین است . و علی معروف به ابن ساربان از اهل شیراز و ساکن بغداد، متولد 347 و متوفی 430 است . رجوع به انساب سمعانی و تاریخ بغداد خطیب شود.
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . (اِخ ) یا سارمان بن جغتای ، پنجمین پسر جغتای بن چنگیزخان است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 77 و 88 شود.
-
ساربان
لغتنامه دهخدا
ساربان . [ رْ / رِ ] (اِ مرکب ) بمعنی محافظت کننده و نگاه دارنده ٔ شتر باشد چه سار بمعنی شتر، و بان بمعنی محافظت کننده و نگاه دارنده آمده است . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). شتربان و ساروان . (شرفنامه ٔ منیری ). خایل . (دهار). ساربان بکسی که شتر آنراح...
-
ساربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹ساروان› sār[e]bān نگهبان شتر؛ شتربان؛ اشتربان؛ شتردار.
-
ساربان
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sârevun طاری: --------- طامه ای: ---------- طرقی: sâravun کشه ای: --------- نطنزی: ------------
-
واژههای مشابه
-
قلعه ساربان
لغتنامه دهخدا
قلعه ساربان . [ق َ ع ِ رِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رودشت بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان ، واقع در 44هزارگزی جنوب باختری کوهپایه و 24هزارگزی جنوب شوسه ٔ اصفهان به یزد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 34 تن است . (از فرهنگ ج...
-
جستوجو در متن
-
ساروان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sār[e]vān = ساربان