کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
saran
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساران
-
Saran Wrap
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بسته بندی ساران
-
گرگسار
لغتنامه دهخدا
گرگسار. [ گ ُ ] (ص مرکب ) گرگ مانند. (آنندراج ) : ز گرگ آنچنان کم گریزد گله کز آن گرگ ساران سگ مشغله .نظامی .
-
بیشه سار
لغتنامه دهخدا
بیشه سار. [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیشه + سار= زار، پسوند کثرت و فراوانی ) بیشه زار : بدان تا در آن بیشه ساران چو شیرکمین گه کند با یلان دلیر.فردوسی .
-
زاغ سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zāqsār ۱. زاغسر؛ آنکه دارای سر سیاه باشد.۲. [مجاز] ظالم سرسخت.۳. [مجاز] سیاهدل؛ سختدل: ◻︎ ازاین زاغساران بیآبورنگ / نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ (فردوسی۴: ۲۸۶۷).
-
سگسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sagsār ۱. سگمانند؛ مانند سگ.۲. آنکه سری مانند سر سگ دارد.۳. [مجاز] حریص و طماع؛ طمعکار.۴. (اسم) نام قومی افسانهای با سرهایی شبیه سرِ سگ که محل زندگی آنها را سگساران میگفتند.
-
زاغ سار
لغتنامه دهخدا
زاغ سار. (ص مرکب ) زاغ سر. (فهرست ولف ). همانند زاغ در سیاهی . کنایه است از سخت سیاه چهره : از این زاغ ساران بی آب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام ونه ننگ . فردوسی . || کنایه از ظالم سرسخت . بی آبرو. دل سیاه . قسی القلب .و رجوع به زاغ سر شود.
-
سیه دست
لغتنامه دهخدا
سیه دست . [ ی َه ْ دَ ] (ص مرکب ) مردم بخیل . || رذل . || شوم . نامبارک . (برهان ) (آنندراج ) : جره بازی بدم رفتم به نخجیرسیه دستی زده بر بال مو تیربوره غافل مچر در چشمه ساران هر آن غافل چره غافل خوره تیر. باباطاهر.رجوع به سیاه دست شود.
-
قلعه ریحانی
لغتنامه دهخدا
قلعه ریحانی . [ ق َ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساران بخش شهرستان سنندج ، واقع در 8هزارگزی باختر دیواندره و کنار راه مالرو دیواندره به برودرش . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 160 تن ، آب آن از چشمه و محصول آن غلات ...
-
قلعه گاه
لغتنامه دهخدا
قلعه گاه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساران بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 16هزارگزی باختر دیواندره و 4 هزارگزی گله سود. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 120 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل ا...
-
قلعه پایین
لغتنامه دهخدا
قلعه پایین . [ ق َ ع َ ] (اِخ )دهی است جزء بخش ایوانکی شهرستان دماوند، واقع در یک هزارگزی جنوب ایوانکی . موقع جغرافیایی آن دامنه کوه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 150 تن است . در زمستان و بهار از آب رودخانه ٔ ساران و در تابستان آب آشامیدنی از آب ان...
-
اجلاف
لغتنامه دهخدا
اجلاف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جِلف . مردمان فرومایه و سفله . سبک ساران . سبک مایگان : چون شب دررسید اجلاف آن عرب بر او هجوم کردند و جان عزیز او بر باد دادند و خون شریف او در خاک ریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). از روی حمیت دین و غیرت اسلام . جایز نمی ...
-
خشین سار
لغتنامه دهخدا
خشین سار. [ خ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از مرغابی باشد که پشت او سیاه رنگ و بر میان سر خال سپیدی دارد و او را خشین سار به جهت آن گویند که بباز سیاه رنگ می ماند چه خشین باز سیاه رنگ و سار بمعنی «مانند» باشد . (برهان قاطع) : از آن کردار کو مردم ربایدعقاب تیز...
-
نمداد
لغتنامه دهخدا
نمداد.[ ن َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای نه گانه ٔ بخش کهنوج شهرستان جیرفت است و محدود است از شمال به دهستان ریگان ، از مشرق به دهستان دلگان ، از جنوب به دهستان رودبار و از مغرب به دهستان گاوکان . آب دهستان از رودخانه و چشمه ساران تأمین می شود و محصول ...
-
قشلاق گلستانک
لغتنامه دهخدا
قشلاق گلستانک . [ ق ِ گ ُ ل ِ / ل َ ن َ ] (اِخ ) دهی جزء بخش ایوانکی شهرستان دماوند واقع در 6هزارگزی جنوب باختر ایوانکی و 6 هزارگزی راه شوسه ٔ تهران به خراسان . این ده در جلگه قرار گرفته و هوای معتدل دارد. سکنه ٔ آن 180 تن است . آب آن در بهار از رودخ...