کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سادن
/sāden/
معنی
۱. پردهدار؛ حاجب.
۲. دربان.
۳. خدمتکار.
۴. تیماردار.
۵. خادم معبد.
۶. خادم کعبه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سادن
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāden) (عربی) (اسم فاعل سدن) ، چاکر بتخانه ، خادم بتخانه .
-
سادن
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - حاجب ، دربان . 2 - خادم معبد.
-
سادن
لغتنامه دهخدا
سادن . [ دِ ] (ع ص ، اِ) چاکر بتخانه . (شرح قاموس ). خادم بتخانه .(اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ): سادن صنم ؛ خادم بت . || خادم کعبه . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). خادم خانه ٔ کعبه . (مهذب الاسماء) (دها...
-
سادن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāden ۱. پردهدار؛ حاجب.۲. دربان.۳. خدمتکار.۴. تیماردار.۵. خادم معبد.۶. خادم کعبه.
-
واژههای مشابه
-
سادن الروضة الرضوية المقدسة
دیکشنری عربی به فارسی
توليت آستان قدس رضوى
-
جستوجو در متن
-
سادنه
فرهنگ نامها
(تلفظ: sādene) (عربی) (مؤنث سادن) ، ← سادن .
-
سدنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سدنَة، جمعِ سادن] [قدیمی] sadane = سادن
-
سدنة
لغتنامه دهخدا
سدنة. [ س َ دَ ن َ ] (ع اِ) دربانان و خادمان ، و این جمع سادن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ): سدنه ٔ کعبه ؛ خادمان کعبه . (دهار). ج ِ سادِن . رجوع به سادن شود.- سدنه ٔ سبعه ؛ هفت خانه ضحاک ساخته بود هر یک بنام یکی از کواکب سبعه ٔ سیاره و هر یک از آ...
-
تولیت آستان قدس رضوى
دیکشنری فارسی به عربی
سادن الروضة الرضوية المقدسة
-
آذرپیرا
لغتنامه دهخدا
آذرپیرا. [ ذَ ] (نف مرکب ) سادن و خادم آتشکده .
-
آتشبان
لغتنامه دهخدا
آتشبان . [ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سادن آتشکده . || شیطان و دیو. || مالک دوزخ . زبنیة (مفرد زبانیة).
-
ذومرحب
لغتنامه دهخدا
ذومرحب . [ م َ ح َ ] (اِخ ) مرحب نام بتی بوده است به حضرموت و سادن آنرا ذامرحب می گفتند.
-
کعبه بان
لغتنامه دهخدا
کعبه بان . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) حافظ کعبه . سادن . (یادداشت مؤلف ) : بر در کعبه شاید ار شعرم خادم کعبه بان درآویزد.خاقانی .