کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سادات بیهق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سادات بیهق
لغتنامه دهخدا
سادات بیهق . [ ت ِ ب َ هََ] (اِخ ) از خاندانهای مشهور خراسان . متوطن در نیشابور و بیهق ، از اعقاب سید ابوالحسن محمدبن ابومنصور پلاس پوش بودند و بر اثر پیوند با طاهریان نفوذ فراوانی یافته بودند. رجوع به تاریخ بیهق صص 50 - 55 شود.
-
واژههای مشابه
-
کلاته سادات
لغتنامه دهخدا
کلاته سادات . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد شهرستان سبزوار. محلی کوهستانی و معتدل است و سکنه 401 تن . آب آنجا از قنات ، محصول آن غلات ، پنبه ، بادام و شغل مردم زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته سادات
لغتنامه دهخدا
کلاته سادات . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. محلی جلگه ای و معتدل است و سکنه 179 تن . آب آنجا از قنات ، محصول آن غلات ، پنبه ، بنشن ، زیره ، و شغل مردم زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
نهر سادات
لغتنامه دهخدا
نهرسادات . [ ن َ رِ ] (اِخ ) رجوع به ماجدی شود.
-
ینگجه سادات
لغتنامه دهخدا
ینگجه سادات . [ ی ِ گ ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند، واقع در 35هزارگزی شمال باختری مرند، با 197 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
حسینی سادات
لغتنامه دهخدا
حسینی سادات . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسین امیرحسینی شود.
-
زاویه ٔ سادات
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔسادات . [ ی َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خان اندبیل واقع در بخش مرکزی شهرستان هروآباد. در 4500 گزی جنوب هروآباد و 3500 گزی راه شوسه ٔ هروآباد به میانه . منطقه ٔ آن کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 654 تن شیعه اند که بزبان ترکی تکلم میکنند. آب...
-
سادات احمدی
لغتنامه دهخدا
سادات احمدی . [ ت ِ اَ م َ ] (اِخ ) تیره ای است از طایفه ٔ زلقی ایل چهار لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
سادات بابلکانی
لغتنامه دهخدا
سادات بابلکانی . [ت ِ ب ُ ] (اِخ ) خاندانی است که در قرن نهم در ده کوسان مازندران اقامت داشته اند. (ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 170). جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
سادات باولی
لغتنامه دهخدا
سادات باولی . [ ت ِ وُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 48 هزارگزی شمال باختری نورآباد و در 15 هزارگزی باختر راه شوسه ٔخرم آباد و کرمانشاه اراضی آن تپه و ماهور و هوای آن سردسیر و مالاریائی است . آب آن از چشمه و م...
-
سادات جبرئیلی
لغتنامه دهخدا
سادات جبرئیلی . [ ت ِ ج َ رَ ] (اِخ ) از سادات مرتضوی هزارجریب و از اعقاب سیدعمادند که در قرن نهم و دهم در هزارجریب مازندران حکومت داشته اند. از این خاندان اند سید روح اﷲ متوفی به سال : 927 و پسرش سید عبداﷲ متوفی به سال 934. رجوع به ترجمه ٔ مازندران ...
-
سادات حسینی
لغتنامه دهخدا
سادات حسینی . [ ت ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس هستند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
-
سادات زیدی
لغتنامه دهخدا
سادات زیدی . [ ت ِ زَ ] (اِخ ) فرزندان زیدبن علی بن زین العابدین (ع ) هستند. شعبه ای از این خاندان از قرن سوم در یمن فرمانروائی یافتند و ائمه ٔ آنان هنوز نیز در آن سرزمین هستند. و نیز در قرن سوم حکومتی در طبرستان (250 - 316) بنیاد نهادند که بدست ساما...
-
سادات طلس
لغتنامه دهخدا
سادات طلس . [ ت ِ طِ ] (اِخ ) چهار تن بودند: قیس بن سعدبن عباده ، عبداﷲبن زبیر، احنف بن قیس ، شریح قاضی . و طلس بحرف عرب کسی را گویند که در روی وی اصلاً موی نباشد. رجوع به حبیب السیر چ قدیم تهران جزء دوم از ج 2 ص 240 و چ خیام ج 2 ص 124 شود.