کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساخن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساخن
/sāxon/
معنی
= ساروج
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساخن
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (اِفا.) گرم ، حار؛ ج . سُخّان .
-
ساخن
لغتنامه دهخدا
ساخن . [ خ ِ ] (اِ) ساروج . (جهانگیری ). و آن چیزی باشد که آهک داخل آن سازند و کارفرمایند. (برهان )... که در حوض و حمام کار کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). سارو. چارو. ساروج . صاروج . || روح حیوانی (؟). (از شعوری ج 2 ورق 70).
-
ساخن
لغتنامه دهخدا
ساخن . [ خ ِ ] (ع ص ) گرم . یوم ساخن ؛ روزی گرم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ، سُخّان .
-
ساخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sāxon = ساروج
-
واژههای همآوا
-
ثاخن
لغتنامه دهخدا
ثاخن . [ خ ُ ] (اِخ ) محرف تاخن . نام یکی از غلامان ارسطو است . (ابن الندیم در وصیت نامه ٔ ارسطو).
-
جستوجو در متن
-
اسخن
لغتنامه دهخدا
اسخن . [ اَ خ َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساخن . گرم تر.
-
ساخنة
لغتنامه دهخدا
ساخنة. [ خ ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ساخن . گرم . لیلة ساخنة؛ شبی گرم . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
-
ساروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سارو، چارو، چاروک› sāruj خمیری که از آهک و خاکستر درست میکردند و در ساختمانها خصوصاً در حوضها، آبانبارها، و گرمابهها به کار میرفته؛ ساخن.
-
سارو
لغتنامه دهخدا
سارو. (اِ) صاروج . (جهانگیری ) (برهان ). و آن آهک رسیده ٔ با چیزهاآمیخته است که بر آب انبار و حوض و امثال آن مالند.(برهان ) (آنندراج ). چار، ساروج . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). آهک و خاکستر در هم آمیخته نظیر سیمان امروز. ساخن . ...
-
ساروج
لغتنامه دهخدا
ساروج . (اِ) آهک خاکستر آمیخته . سارو. چارو. صاروج . ساخن . شاروق : خونشان کرد به خم اندرو پوشید سرش پس به ساروج بیندود همه بام و درش .منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 131).ز کندن چو گشتندمردان ستوه پدید آمد از خاک جائی چو کوه یکی خانه ای کرده از پخته ...