کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساخته
/sāxte/
معنی
۱. درستشده؛ پرداخته.
۲. آمادهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صنع، مصنوع
۲. پرداخته
۳. آماده، مهیا
۴. جعلی، ساختگی
۵. سروده
دیکشنری
development, synthetic
-
جستوجوی دقیق
-
ساخته
واژگان مترادف و متضاد
۱. صنع، مصنوع ۲. پرداخته ۳. آماده، مهیا ۴. جعلی، ساختگی ۵. سروده
-
composed
ساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] اثر موسیقایی خلقشده توسط یک آهنگساز معین
-
ساخته
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) (ص مف .) 1 - بنا شده ، درست شده . 2 - اختراع شده . 3 - آفریده . 4 - آماده . 5 - پخته . 6 - مصنوعی ، جعلی . 7 - سازگار، متحد.
-
ساخته
لغتنامه دهخدا
ساخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) بناشده : چون مقیمان همه مشغول مقامند و لیک یک یک از ساخته ٔ خویش همی بر گذرند. ناصرخسرو. || مصنوع . صنیع. بعمل آمده . ساخته شده : همه سپرغمهای آن از زر و سیم ساخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 43). || در تداول عامه در مقابل «...
-
ساخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxte ۱. درستشده؛ پرداخته.۲. آمادهشده.
-
واژههای مشابه
-
technofact
فنساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] دستساختهای برای فعالیتهای عملی، مانند تهیۀ غذا و پناهگاه و دفاع، که حاصل فعالیتهای فنّاورانه است
-
geofact
زمینساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هرگونه مادۀ کانی یا سنگ معدنی که در محوطۀ باستانی به دست میآید و نشاندهندۀ امکان وجود لایههای معدنی در نزدیکی محوطه است
-
artifact 3/ artefact 3
دستساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] آنچه بشر ساخته یا شکل داده یا از آن استفاده کرده است، از نوع اشیا، سازهها، وسایل، بافتها، آرایهها، سفالینهها، سلاحها و آثار هنری
-
sociofact
شأنساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] شیء یا نمادی باستانشناختی، حاصل کنشهای اجتماعی انسان، که مرتبۀ اجتماعی کاربران آن را نشان میدهد
-
ecofact
بومساخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] هرگونه بقایای جانوری یا گیاهی یافتشده از یک محوطۀ باستانی که هیچگونه تغییر ناشی از فنّاوری در آن وجود نداشته باشد، اما بر نوعی ارتباط فرهنگی دلالت کند
-
ساخته آمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) آماده شدن .
-
ساخته رنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) (ص مر.) کنایه از: موافق ، مناسب .
-
ساخته کاچار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) با اسباب و وسایل .
-
ساخته بودن
لغتنامه دهخدا
ساخته بودن . [ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب ) یا نبودن کاری از کسی یا کسانی . انجام آن توانستن یا نتوانستن : این کار از من ساخته نیست .