کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساختن خود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نشانه ساختن
لغتنامه دهخدا
نشانه ساختن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه کردن . هدف قرار دادن و به سوی او قراول رفتن .
-
نشیمن ساختن
لغتنامه دهخدا
نشیمن ساختن . [ ن ِ م َ ت َ ] (مص مرکب )مقام کردن . مسکن گرفتن . به سکنی گرفتن : مرا یک گوش ماهی بس بود جای دهان مار چون سازم نشیمن . خاقانی . || فرود آمدن .جای گرفتن . آشیان کردن : که سازد تیره ابر آنجا نشیمن .منوچهری .
-
نقش ساختن
لغتنامه دهخدا
نقش ساختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) تصویر کردن : نتوان در خط دهر خط وفا یافتن نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن .خاقانی .
-
ملول ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهستوهآوردن، بیزار کردن ۲. افسرده کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن ≠ شادمان کردن
-
منزوی ساختن
فرهنگ واژههای سره
گوشه نشین ساختن
-
منتقل ساختن
فرهنگ واژههای سره
ترابردن
-
سپر ساختن
لغتنامه دهخدا
سپر ساختن .[ س ِ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) پناهگاه ساختن : بر آن گری تو که از صبر همچو تیغ خطیب به پیش صاعقه ٔ هجر تو سپر سازد.مجیر بیلقانی .
-
ساکن ساختن
لغتنامه دهخدا
ساکن ساختن . [ ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) تسکین دادن . فرونشاندن . رفع : داناست به مصالح جمع ساختن پراکندگی و عاقبت کار، و ساکن ساختن و فرونشاندن بلیه ٔ دشوار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315).
-
غالیه ساختن
لغتنامه دهخدا
غالیه ساختن . [ ی َ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) عطاری . بوی خوش سازی . خوشبوی سازی : شب عقد عنبرینه ٔ گردون فروگسست تا دست صبح غالیه سازد ز عنبرش .خاقانی .
-
غدر ساختن
لغتنامه دهخدا
غدر ساختن . [ غ َ ت َ ](مص مرکب ) بی وفائی و مکر و خیانت کردن : کسی کوبر پدر این غدر سازددگر بیگانگان را کی نوازد.نظامی .
-
غذا ساختن
لغتنامه دهخدا
غذا ساختن . [ غ ِ / غ َ ت َ ](مص مرکب ) آماده کردن غذا. تهیه ٔ طعام : شد ز اقبال و ز فرت در لطافت آنچنانک زهر قاتل گر غذا سازی نیابی زو ضرر.سنائی .
-
صبوحی ساختن
لغتنامه دهخدا
صبوحی ساختن . [ ص َ ت َ ] (مص مرکب ) صبوحی خوردن . صبوحی ساز کردن : صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم .خاقانی .
-
طعمه ساختن
لغتنامه دهخدا
طعمه ساختن . [ طُ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) غذا قرار دادن . خوردن : آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی .چون شرر شد قوی همه عالم طعمه سازد چه حاجت تبر است . خاقانی .من نی خشکم وگرچه طعمه ٔ آتش نی است طعمه ٔ این خ...
-
غره ساختن
لغتنامه دهخدا
غره ساختن . [ غ ِرْ / غ َرْ رَ / رِ ت َ ] (مص مرکب ) گول زدن . فریفتن . غره کردن . رجوع به غره شود : به دیو امل عقل غره نسازم به باد طمع طبعخرم ندارم .خاقانی .
-
فارغ ساختن
لغتنامه دهخدا
فارغ ساختن . [ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آسوده کردن . || زایانیدن . رجوع به فارغ شود.