کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کشتن ساختن
لغتنامه دهخدا
کشتن ساختن . [ ک ُ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) نابود کردن . از بین بردن . اعدام کردن . به قتل آوردن . (یادداشت مؤلف ). || قربانی کردن . تضحیة. (یادداشت مؤلف ). اذباح . (تاج المصادر بیهقی ).
-
کینه ساختن
لغتنامه دهخدا
کینه ساختن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . خصومت ورزیدن . جنگ کردن : چنین داد پاسخ فرامرز بازکه با شیر درّنده کینه مساز.فردوسی .
-
کوتاه ساختن
لغتنامه دهخدا
کوتاه ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کم کردن درازی چیزی . (فرهنگ فارسی معین ) : زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی . وحشی (از فرهنگ فارسی معین ).تمریط؛ کوتاه ساختن آستین جامه را چندانکه همچو چادر گردد. (منتهی الارب ). |...
-
گچ ساختن
لغتنامه دهخدا
گچ ساختن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )تهیه کردن گچ برای دادن به بنا. آمیختن آب در گچ .
-
کباب ساختن
لغتنامه دهخدا
کباب ساختن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کباب کردن : داد لبش چون نمک بوی بنفشه به صبح بر نمکش ساختم مردم دیده کباب .خاقانی .
-
کساد ساختن
لغتنامه دهخدا
کساد ساختن . [ ک َ / ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) کم کردن . (آنندراج ). کساد کردن . بی رونق نمودن . کاسد کردن : بیابیا که به یاد تو مردم چشمم کساد ساخته نرخ متاع مرجان را.(آنندراج ).
-
کور ساختن
لغتنامه دهخدا
کور ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) نابینا کردن . کور کردن . از نعمت بینایی محروم کردن : اِغْشاء؛ کور ساختن . تعمیة؛ کور ساختن . (منتهی الارب ). و رجوع به کور کردن شود.
-
ساکن ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. فرونشاندن، تسکین یافتن ۲. آرام کردن، مطمئن ساختن، آرامش دادن
-
مستولی ساختن
واژگان مترادف و متضاد
مسلط ساختن، استیلا دادن، فایق کردن
-
مسخر ساختن
واژگان مترادف و متضاد
تسخیر کردن، بهتصرف درآوردن، تصرف کردن، مسخر کردن، گشودن، به تسخیر خود درآوردن
-
متواری ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گریزاندن، فراری دادن ۲. راندن، دور کردن
-
مجسم ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجسم بخشیدن، متصور کردن ۲. جسمیت دادن
-
مشوب ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پریشان کردن، آشفته کردن ۲. آلودن، آلوده کردن ۳. آمیختن ۴. گمراه کردن
-
مصاف ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. صفآرایی کردن ۲. جنگ کردن، کارزار کردن، جنگیدن، رزمیدن، مصاف جستن، مصاف دادن
-
مطلع ساختن
واژگان مترادف و متضاد
آگاه کردن، اطلاعدادن، اعلام کردن، باخبر ساختن، خبر کردن