کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مخاطب ساختن
واژگان مترادف و متضاد
طرف صحبت قرار دادن، خطاب شدن، مخاطبقرار دادن
-
مختل ساختن
واژگان مترادف و متضاد
دچاراختلال کردن، آشفته کردن، مختل کردن، پریشان کردن، به هم ریختن
-
معمور ساختن
واژگان مترادف و متضاد
آباد کردن، دایر کردن، آبادان ساختن ≠ خراب کردن، ویران ساختن
-
مغموم ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غمگین ساختن، غمین کردن ۲. تاب دادن
-
مقهور ساختن
واژگان مترادف و متضاد
شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن
-
مقید ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایبند کردن، پایبست کردن ۲. اسیر کردن، دربند کردن، گرفتار کردن، گرفتار ساختن ۳. مجبور کردن، ملزم ساختن ۴. وابسته کردن ۵. مشروط کردن ≠ مقید شدن، مقید گشتن
-
مکشوف ساختن
واژگان مترادف و متضاد
آشکار کردن، نمایان ساختن، پدیدار کردن، عیان کردن
-
نغمه ساختن
لغتنامه دهخدا
نغمه ساختن . [ ن َ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) سرایی-دن . نغم-ه پ-رداخت-ن . آواز خواندن : چگونه نغمه خاقانی نسازم عندلیب آساچو او گل گلشن آرائی نمی بینم نمی بینم .خاقانی .
-
نو ساختن
لغتنامه دهخدا
نو ساختن . [ ن َ / نُو ت َ ] (مص مرکب ) تازه بنا کردن . || تعمیر کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || تجدید کردن . تازه کردن : از ایدر به پوزش برِ شاه روچو بینی ورا بندگی ساز نو.فردوسی .
-
نشانه ساختن
لغتنامه دهخدا
نشانه ساختن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه کردن . هدف قرار دادن و به سوی او قراول رفتن .
-
نشیمن ساختن
لغتنامه دهخدا
نشیمن ساختن . [ ن ِ م َ ت َ ] (مص مرکب )مقام کردن . مسکن گرفتن . به سکنی گرفتن : مرا یک گوش ماهی بس بود جای دهان مار چون سازم نشیمن . خاقانی . || فرود آمدن .جای گرفتن . آشیان کردن : که سازد تیره ابر آنجا نشیمن .منوچهری .
-
نقش ساختن
لغتنامه دهخدا
نقش ساختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) تصویر کردن : نتوان در خط دهر خط وفا یافتن نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن .خاقانی .
-
ملول ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهستوهآوردن، بیزار کردن ۲. افسرده کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن ≠ شادمان کردن
-
منزوی ساختن
فرهنگ واژههای سره
گوشه نشین ساختن
-
منتقل ساختن
فرهنگ واژههای سره
ترابردن