کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساختن
/sāxtan/
معنی
۱. درست کردن براساس نقشه و طرح قبلی.
۲. بنا کردن.
۳. چیزی را آماده کردن و پدید آوردن.
۴. آراستن و ترتیب دادن.
۵. سازگاری کردن؛ سازیدن.
۶. از نیست هست کردن؛ آفریدن؛ خلق کردن.
۷. تغییر دادن: ◻︎ چگونه ساخت از گل مرغ عیسی / چگونه کرد شخص عاذر احیا (خاقانی: ۲۷).
۸. نواختن؛ نوازش کردن.
۹. [قدیمی] گستردن خوان و مانند آنها.
۱۰. [قدیمی] دوختن.
۱۱. نواختن؛ ساز زدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آفریدن
۲. احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع
۳. بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن
۴. تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن
۵. پختن، طبخ کردن
۶. ابداع کردن
فعل
بن گذشته: ساخت
بن حال: ساز
دیکشنری
build, coin, concoct, construct, construction, devise, engineer, erection, fabricate, fabrication, fashion, form, frame, ize _, make, manufacture, mintage, rear, rough, shape, shift
-
جستوجوی دقیق
-
ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفریدن ۲. احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع ۳. بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن ۴. تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن ۵. پختن، طبخ کردن ۶. ابداع کردن
-
ساختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (مص مر.) 1 - بنا کردن . 2 - اختراع کردن . 3 - آفریدن . 4 - آماده کردن . 5 - پختن . 6 - جعل کردن . 7 - نواختن ، ساز زدن . 8 - سازگاری کردن ، تحمل کردن . 9 - (عا.) استعمال مواد مخدّر و نشئه شدن .
-
ساختن
لغتنامه دهخدا
ساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه ).به ایران پدر را بینداختی بتوران همی شارسان ساختی ...
-
ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: sāxtan] sāxtan ۱. درست کردن براساس نقشه و طرح قبلی.۲. بنا کردن.۳. چیزی را آماده کردن و پدید آوردن.۴. آراستن و ترتیب دادن.۵. سازگاری کردن؛ سازیدن.۶. از نیست هست کردن؛ آفریدن؛ خلق کردن.۷. تغییر دادن: ◻︎ چگونه ساخت از گل مرغ عیسی / ...
-
ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
اخترع , اختلق , استعد , اسس , اسلوب , اعدد , بنية , ترکيب , حياکة , شکل , صناعة , صنع , نعناع , نموذج
-
ساختن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: besâǰi طاری: sât(mun) طامه ای: sâtan طرقی: sâtmun کشه ای: sâtmun نطنزی: sâtan
-
ساختن
لهجه و گویش تهرانی
جعل کردن
-
واژههای مشابه
-
عرضه ساختن
لغتنامه دهخدا
عرضه ساختن . [ ع َ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشان دادن . ارائه دادن . عرضه کردن . عرضه دادن : چون بیابد برده ای را خواجه ای عرضه سازد از هنر دیباچه ای .مولوی .
-
عشوه ساختن
لغتنامه دهخدا
عشوه ساختن . [ ع ِش ْ وَ / وِ ت َ ] (مص مرکب ) فریب ساختن . فریب در کار آوردن : چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم .خاقانی .
-
ظله ساختن
لغتنامه دهخدا
ظله ساختن . [ ظُل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعویل . (تاج المصادر بیهقی ). باران گریز ساختن .
-
کمین ساختن
لغتنامه دهخدا
کمین ساختن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کمینگاه ساختن و به انتظار ماندن . (ناظم الاطباء). کمین کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : کمین ساختم در پس پشت اوی نماندم بجز باد در مشت اوی . فردوسی .دمان باز و یوزان بر آهوبره کمین ساخته بر که و بر دره . فردوسی .که بر ...
-
کله ساختن
لغتنامه دهخدا
کله ساختن . [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) کله بستن . کله زدن : بر آن آشیان رفت و سر برفراخت تو گفتی ز دیبا یکی کله ساخت . اسدی .و رجوع به کله [ ک ِ ل ل َ ] و کله بستن و کله زدن شود.
-
کلیشه ساختن
لغتنامه دهخدا
کلیشه ساختن . [ ک ِ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) آماده کردن کلیشه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیشه شود.
-
گنبد ساختن
لغتنامه دهخدا
گنبد ساختن . [ گُم ْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سرین خود برداشتن برای فعل بد. (غیاث ) (آنندراج ) : فرداست که بهر یک لب نان پسرت گنبد سازد به صنعت چارمنار.ملاطغرا (از آنندراج ).