کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساحلاسکله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (معجم البلدان ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (اِخ )ناحیه ای است در طرابلس غربی . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (ع اِ) لب . (دهار). عراق . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل . || کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).ساحل عبارت است از فصل مشترک ...
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ] (اِخ ) ناحیه ای است در شهرستان بیروت در لبنان ، دربخش عکا و شامل 18 قریه است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ح ِ ] (اِخ ) سواحل شرقی افریقا یعنی زنگبار و سفاله و نواحی همجوار آن را گویند. مردم آنجا و زبان آنان را نیز ساحلی و سواحلی نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ساحل
دیکشنری عربی به فارسی
ساحل , درياکنار , سريدن , سرازير رفتن , کرانه دريا
-
ساحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سَواحِل] (جغرافیا) sāhel کنارۀ رود یا دریا؛ زمین نزدیک دریا.
-
سَّاحِلِ
فرهنگ واژگان قرآن
ساحل - کناره دريا يا رود بزرگ
-
ساحل
دیکشنری فارسی به عربی
ساحل , شاطي , مصرف
-
wharfinger
مسئول اسکله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] مالک یا ادارهکنندۀ اسکله
-
wharfage
هزینۀ اسکله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هزینهای که مالک کشتی بابت استفاده از اسکله پرداخت میکند
-
pier 2
کوتاهاسکله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] اسکلهای کوتاه و معمولاً عمود بر ساحل برای پهلوگیری شناورها
-
bollard1,mooring bollard, warping bollard, checking bollard, timberhead, logger head
موت اسکله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سازۀ کوتاه و محکمی به شکلهای مختلف که در مکانهای مناسب در لبۀ اسکله برای بستن طنابهای مهار شناور نصب میشود
-
wharf
سبکاسکله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] سازهای سبک در امتداد و متصل به ساحل دریا یا رودخانه، برای پهلوگیری و تخلیه و بارگیری شناورها متـ . اسکله
-
اسکله بندر
دیکشنری فارسی به عربی
رصيف الميناء