کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساجور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساجور
/sājur/
معنی
تکۀ چوب که با ریسمان به گردن سگ ببندند؛ قلاده؛ گردنبند سگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساجور
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) تکة چوب که با ریسمان به گردن سگ بندند، قلادة سگ . ج . سواجیر.
-
ساجور
لغتنامه دهخدا
ساجور. (اِخ ) نام نهری است به منبج . (معجم البلدان ). روی بناجیه ٔ حلب . (نخبة الدهر دمشقی ). || موضعی است .
-
ساجور
لغتنامه دهخدا
ساجور. (ع اِ) قلاده ٔ سگ . (مهذب الاسماء). گردن بند سگ . (دهار) (شرفنامه ٔ منیری ). پالهنگ سگ . (زمخشری ). قلاده و گلوبند سگ . (غیاث ). ساجور الکلب ؛ چوبی است که بر گردن سگ می نهند و بدانش میکشند. (معجم البلدان ). گردن بند و چوبی باشد که بر گردن سگ ب...
-
ساجور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سَواجیر] [قدیمی] sājur تکۀ چوب که با ریسمان به گردن سگ ببندند؛ قلاده؛ گردنبند سگ.
-
جستوجو در متن
-
مسوجر
لغتنامه دهخدا
مسوجر. [ م ُ س َ ج َ ] (ع ص ) سگ باساجور. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). و ساجور چوبی است که بر گردن سگ بندند تا از سوراخ رز نتواند درشدن به انگور خوردن . (آنندراج ). || شَعر مسوجر؛ موی فروهشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
زمجرة
لغتنامه دهخدا
زمجرة. [ زَ ج َ رَ ] (ع مص ) غریدن شیر. || (اِ) نی که می نوازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زَماجِر، زَماجیر. (اقرب الموارد). || زن زانیه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
زمارة
لغتنامه دهخدا
زمارة. [ زَم ْ ما رَ ] (ع اِ) نای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نئی که بدان نای نوازند. (از اقرب الموارد). || چوب که بر گردن سگ بندند تا از سوراخ در نتواند شدن به انگور خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ساجور. (از اقرب ا...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رُ ] (ص ) اکول و پرخور. (ناظم الاطباء) (برهان ). اکال . (انجمن آرا) (آنندراج ). حریص در خوردن . (فرهنگ خطی ). پرخور. (فرهنگ نظام ). اکول . گلوبنده بود یعنی رس . (از لغت فرس اسدی ) : خواجه یکی غلامک رس داردکز ناگوارد خانه چو تس دارد. منجیک .راد...
-
مسجور
لغتنامه دهخدا
مسجور. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از سجر و سجور. رجوع به سجر و سجورشود. افروخته . (منتهی الارب ). موقد. (اقرب الموارد). || ساکن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پر و مالامال از آب . (غیاث ) (آنندراج ).- بحر مسجور ؛ دریایی که آبش زائد از آن باشد. (م...
-
کلند
لغتنامه دهخدا
کلند. [ ک ُ /ک َ ل َ] (اِ) دست افزار نقب کنان و گلکاران و سنگ تراشان باشد که بدان زمین کنند و آن را کلنگ نیز گویند. (برهان ). آلت کندن زمین و آن به کلنگ مشهور است و غلط است . (آنندراج ). آهنی سنگین ونوک تیز که یک سوی آن را حلقه ای است که بدان بر دسته...
-
پالهنگ
لغتنامه دهخدا
پالهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا، اسپ یا اسب جنیبت و آهنگ ، بمعنی کش ، کشنده ) رشته ای که بر گوشه ٔ لگام بسته بود. دوالی یا طنابی که بر گوشه ٔ لگام بندند و اسپ را بدان کشند. (لغت نامه ٔ اسدی ). مجر (؟) باشد. آن رشته که بر لگام بسته از ابریشم یا م...