کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساتگین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساتگین
مترادف و متضاد
۱. پیاله، جام، ساتگین، ساغر، صراحی، مینا
۲. شراب، باده، می
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساتگین
فرهنگ نامها
(تلفظ: sātgin) (ترکی) ساتکین ، پیالهی بزرگی که با آن شراب میخوردهاند ؛ (به مجاز) شراب ، مطلوب ، محبوب.
-
ساتگین
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیاله، جام، ساتگین، ساغر، صراحی، مینا ۲. شراب، باده، می
-
ساتگین
لغتنامه دهخدا
ساتگین . (اِ) به معنی مطلوب و محبوب باشد. (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان ) (غیاث ). در ترکی محبوب و معشوق را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : ای پسر نردباز داو گران تر ببازوز دو کف ساتگین ساتگنی کش بدم . منوچهری (از جهانگیری ، انجمن آرا، آنندراج ). || قد...
-
جستوجو در متن
-
ساتگن
لغتنامه دهخدا
ساتگن . [ گ ِ ] (اِ) رجوع به ساتگین شود.
-
ایاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹ایاغه› [قدیمی] 'ayāq پیالهای که در آن شراب بخورند؛ جام؛ ساغر؛ ساتگین: ◻︎ یکی چو بادهپرستان صراحی اندر دست / یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ (حافظ: ۱۰۱۸).
-
بادیه آشام
لغتنامه دهخدا
بادیه آشام . [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) نوشنده ٔ ساتگین . آشامنده ٔ بادیه ٔ شراب . در شعری که صاحب آنندراج آورده شاعر صنعت ایهام بکار برده و معنی بیابان را نیز در نظر گرفته است . صاحب آنندراج آرد: از عالم دوزخ آشام است . نورالدین ظهوری گوید : کعبه را ت...
-
منغر
لغتنامه دهخدا
منغر. [ م ُ غ ُ ] (اِ) قدح و طاس بزرگ را گویند که در آن شراب خورند. (برهان ). قدح بزرگ که بدان شراب خورند و ساتگین نیز گویند. منغرک . (فرهنگ رشیدی ). جام شرابخواری بزرگ . (ناظم الاطباء) : ای خداوندی که از لطف تو دریا پر شوددر صدف هر قطره ٔ آبی ز نیسا...
-
جام
لغتنامه دهخدا
جام . (اِ) پیاله ٔ آبخوری . (برهان ). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن . (منتهی الارب ). پیاله ٔ شرابخوری . کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. (ناظم الاطباء). ظرفی است که از برای نوشیدن از آن ترتیب یافته و مردمان قدیم شاخ را برای شرب استعمال مینمودند لک...
-
صفای اصفهانی
لغتنامه دهخدا
صفای اصفهانی . [ ص َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) اشراق خاوری در شرح حال وی نویسد: اگر چه تندباد حوادث چنان بساطآثار این عارف مفلق و شاعر شیوا را درهم پیچید که متأسفانه اسم او هم معلوم نیست و مجاری اوقات حیاتش بطور بسط در دست نه ، اما آنچه بر نگارنده موافق ن...
-
ساغر
لغتنامه دهخدا
ساغر. [ غ َ ] (اِ) پیاله . (شرفنامه ٔ منیری ). (رشیدی ). آوند شراب که آن را ساتگی و ساتگین و ساتگینی نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). پیاله ٔ شراب . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث بنقل از مدار و بهار عجم و برهان ) (انجمن آرا). صاخره . (دهار). گوش پستان و گ...