کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ساتر
/sāter/
معنی
پوشاننده؛ پنهانکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پردهپوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش
۲. پوشش
۳. عیبپوش ≠ پردهدر، افشاگر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساتر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پردهپوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش ۲. پوشش ۳. عیبپوش ≠ پردهدر، افشاگر
-
ساتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] ← سامانۀ اطلاعرسانی تردد شناورها
-
ساتر
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) پوشاننده ، پنهان - کننده . 2 - (اِ.) پوشش .
-
ساتر
لغتنامه دهخدا
ساتر. (اِخ ) قومی بودند که در قرن پنجم پیش از میلاد در تراکیه در آسیای صغیر می زیستند. هرودوت گوید:تنها قومی بودند که در حمله ٔ خشایارشا (480 ق . م ) مطیع او نگردیدند و آزادی خود را تا زمان ما [ هرودوت ] حفظ کردند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 748 شود.
-
ساتر
لغتنامه دهخدا
ساتر. [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) پوشنده . (آنندراج ). || پوشش . || روپوش . سرپوش .- ساتر عورت ؛ پوشنده ٔ عورت . عورت پوش .
-
ساتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāter پوشاننده؛ پنهانکننده.
-
واژههای مشابه
-
ساتر عورت
لغتنامه دهخدا
ساتر عورت . [ ت ِ رِ ع َ رَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) آنچه بدان عورت را پوشند، مانند زیر جامه و یا لنگ و یا پارچه ٔ دیگر. آنچه عورت مرد و زن را از نامحرم می پوشاند. || در اصطلاح فقهی ، آنچه نمازگزار از لباس همراه خود گیرد.
-
واژههای همآوا
-
سعتر
فرهنگ فارسی معین
(سَ تَ) [ ع . ] (اِ.) مَرزِه ، گیاهیست بیابانی خوشبو با برگ های ریز و گل های کبود که طعم تندی دارد، خوردنی ست در طب هم بکار می رود.
-
ساطر
لغتنامه دهخدا
ساطر. [ طِ ] (ع ص ، اِ) قصاب . (منتهی الارب ) (المنجد). || ستاره های درجه ٔ دویم مانند اقمار. (ناظم الاطباء).
-
سعتر
لغتنامه دهخدا
سعتر. [ س َ ت َ ] (ع اِ) دوایی است که آن را اوشه گویند. گرم و خشک است در سوم و آن صحرایی و بستانی هردو میباشد. بستانی را مرزه خوانند و آن سبزی باشد که خورند. این لغت را به این معنی در کتب طبی بصاد نویسند تا بشعیر ملتبس نشود و گویند عربی است . (برهان ...
-
صاتر
لغتنامه دهخدا
صاتر. [ ت ِ ] (ع اِ) صعتر است که به فارسی آویشن خوانند. (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به آویشن شود.
-
صعتر
لغتنامه دهخدا
صعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه ٔ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و رائحه ٔ آن هوام را گریزاند و تخم آن در جمیع افعال قوی تر. (منتهی الارب ). و در ذیل کلمه ٔ...
-
ساطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sāter قصاب.