کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سابله
/sābele/
معنی
۱. راه سپرده؛ راه پاسپرده و مسلوک.
۲. رهگذرانی که از راهی میگذرند؛ رهگذران؛ مسافران.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سابله
لغتنامه دهخدا
سابله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بستان شهرستان دشت میشان واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری بستان و 8 هزارگزی جنوب راه عمومی سوسنگرد به بستان ، این ده در دشت قرار دارد و گرمسیر است . و از آب رودخانه ٔ کرخه مشروب میشود. و محصول آن غلات و برنج است . 500...
-
سابله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سابِلَة، جمع: سَوابِل] [قدیمی] sābele ۱. راه سپرده؛ راه پاسپرده و مسلوک.۲. رهگذرانی که از راهی میگذرند؛ رهگذران؛ مسافران.
-
واژههای مشابه
-
سابلة
لغتنامه دهخدا
سابلة. [ ب ِ ل َ ] (ع ص ) رفته . مسلوک . گویند: سبیل سابلة؛ یعنی طریق مسلوک . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). سپرده شده از راه . (شرح قاموس ). راه پا سپرده و بسیار مسلوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: مرالقوم فی السابلة؛ ای الطریقه المسلوکة. (ترجم...
-
سابله سورسارت
لغتنامه دهخدا
سابله سورسارت . [ ل ِ ] (اِخ ) قصبه و کرسی کانتن سارت در فرانسه که در کنار رودخانه ٔ سارت و در محل تلاقی آن با دو نهر ارو و وژ در 24 هزارگزی شمالی فلش واقع است و پل زیبائی از مرمرسیاه ، و قلعه ای بالای آن ، و گردشگاههای زیبا، راه آهن ، و تجارتی پرفعا...
-
جستوجو در متن
-
وطاءة
لغتنامه دهخدا
وطاءة. [ وَ طَ ءَ ] (ع اِ) راه پاسپرده ٔ بسیار مسلوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سابله . (اقرب الموارد). راه پاسپرده و لگدکوب شده . (ناظم الاطباء). || مسافران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
شلهه
لغتنامه دهخدا
شلهه . [ ش َ هَِ ] (اِخ ) دهی است از بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . سکنه 600 تن . آب آن از نهر سابله . محصول عمده ٔ آنجا غلات . راه آن ماشین رو و صنایع دستی زنان حصیربافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دفار
لغتنامه دهخدا
دفار. [ دَف ْ فا ] (اِخ ) دهی از بخش بستان شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آن از رودخانه ٔ کرخه (نهر سابله ) و محصول آن برنج و لبنیات است . ساکنین این ده از طایفه ٔ عشایر سواعد هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شطعلی
لغتنامه دهخدا
شطعلی . [ش َ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . آب آن از نهر سابله است . سکنه ٔ آن 650 تن و محصول آنجا لبنیات و صنایع دستی زنان حصیربافی می باشد. راه آن اتومبیل رو است . در نزدیکی این آبادی امام زاده ابوالخفار واقع است . (از فرهنگ جغ...
-
سابل دولن
لغتنامه دهخدا
سابل دولن . [ دُ ل ُ ] (اِخ ) یا سابله دو لونه کرسی ولایت وانده در فرانسه در کنار اقیانوس اطلس که در 34 هزارگزی روش سوریون قرار دارد. کلیسائی از سال 1647 و آثار تاریخی دیگر از قرون 16 و 17 در سابل بیادگار مانده است . کارخانه های ساردین سازی و کارگاهه...
-
طبر
لغتنامه دهخدا
طبر. [ طَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش هویزه شهرستان دشت میشان ، واقع در 30هزارگزی باختری هویزه ، کنار شعبه ٔ نهر سابله . دشت ، گرمسیر با 600 تن سکنه . آب آن از هور. محصول آنجا لبنیات . شغل اهالی گله داری و گاومیش داری . راه آن در تابستان اتومبیل رو ا...
-
مسافر
لغتنامه دهخدا
مسافر. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) سفرکننده . (دهار). آنکه در سفر است . رونده از شهری به شهری دیگر. (اقرب الموارد). مقابل مقیم . پی سپر. رونده .راهی . رهرو. سفری . کاروانی . آنکه به سفر می رود. سیاح . سفررفته . راه گذر و آنکه موقتاً در جایی اقامت می کند. (ناظ...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...