کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابق عام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سَابِقُ
فرهنگ واژگان قرآن
سبقت گيرنده
-
سابق الذکر
فرهنگ واژههای سره
پی شگفته
-
سابق الذکر
فرهنگ فارسی معین
(بِ قُ لْ ذِ) [ ع . ] (ص مر.)پیش - گفته ، مذکور.
-
سابق کرم
لغتنامه دهخدا
سابق کرم . [ ب ِ ق ِ ک َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارنده ٔ سابقه ٔ کرم . پیشی گیرنده در کرم : هزاز تندی و سختی بکن که سهل بودجفای مثل تو بر دل ، که سابق کرمی .سعدی (طیبات ).
-
سابق محله
لغتنامه دهخدا
سابق محله . [ ب ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزار جریب بخش چهار دانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 84 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر و آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و ارزن است . و 175 تن سکنه دارد که مردان آن بزراعت و صنایع ...
-
سابق الانعام
لغتنامه دهخدا
سابق الانعام . [ ب ِ قُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) منعم قدیم . ولینعمت دیرین . آنکه از پیش انعام می کرده است : چه جرم دید خداوند سابق الانعام که بنده در نظر خویش خوار میدارد.سعدی (گلستان ).
-
سابق الایام
لغتنامه دهخدا
سابق الایام . [ ب ِ قُل ْ اَی ْ یا ] (ع اِ مرکب ) روزگار گذشته . گذشته . پیش . پیشی . در سابق : ثبات بر عهد و میثاقی که با سلطان داشت در سابق الایام فرامی نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 تهران ص 331).
-
سابق البیان
لغتنامه دهخدا
سابق البیان . [ ب ِ قُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) در پیش گفته شده . سابق الذکر. مذکور. مزبور.
-
سابق الحاج
لغتنامه دهخدا
سابق الحاج . [ ب ِ قُل ْ حاج ج / حاج ] (ع اِ مرکب ) پیشرو حجاج ، پیشاهنگ قافله ٔ حجاج . آنکه پیشاپیش کاروان حجاج بشهر آید و خبر فرارسیدن آنان باز دهد : چون سابق الحاج دررسید و خبر داد که قافله آمد من تا به فرات استقبال کردم . (اسرار التوحید ص 299).
-
سابق الحاج
لغتنامه دهخدا
سابق الحاج . [ ب ِقُل ْ حاج ج / حاج ] (اِخ ) سعیدبن بیان همدانی مکنی با بو حنیفه و ملقب به سابق الحاج یا سائق الحاج از ثقات محدثان امامیه و از روات حضرت صادق (ع ) بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 2 ص 147 و ج 5 ص 48 شود.
-
سابق الدوله
لغتنامه دهخدا
سابق الدوله . [ ب ِ قُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) (امیر... رستم ) حاکم گوشواره (یا گلپایگان ) در اوائل قرن هفتم بود. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 195 بخش انگلیسی شود.
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِ قُدْ دی ] (اِخ ) (... زواره ای ) از رجال دولت سلجوقیان کرمان بود که بسال 568 در بردسیر بر دست ترکان بقتل رسید. رجوع به بدایع الازمان ص 86 شود.
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِ قُدْ دی ] (اِخ ) (امیر... رشید) از امرای سلطان ابوالفتح غیاث الدین مسعودبن محمد (527 - 547) ازسلجوقیان عراق بوده و در عصیان پر نقش بازدار بیاری آن سلطان شتافت . (اخبار الدولة السلجوقیه ص 107).
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِ قُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) وزیر الوند میرزا از امرای آق قویونلو در آذربایجان بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 445 شود.
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِقُدْ دی ] (اِخ ) در روزگار علاءالدین کیقباد بن فرامرز بن کیکاوس از سلجوقیان روم کوتوال قلعه ٔ لولوه ازشهرهای آسیای صغیر بود. وقتی عصیان کرد مجیر الدین امیر شاه از نواب معتبر خود یکی را با پسر طفل خویش بدان قلعه (لولوه ) فرستاد تا بع...