کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابقه بد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عار
دیکشنری عربی به فارسی
ننگ , ننگين کردن , ابروريزي , بي شرفي , رسوايي , نکول , بي احترامي کردن به , تجاوز کردن به عصمت (کسي) , بد نامي , افتضاح , خواري , کار زشت , بدنامي , سابقه بد
-
بدسابقه
لغتنامه دهخدا
بدسابقه . [ ب َ ب ِ ق َ /ق ِ ] (ص مرکب ) که دارای سابقه ٔ بد است . بدپیشینه .
-
سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: اَسواء] su' ۱. بدی؛ شر؛ آفت؛ فساد.۲. (صفت) بد.〈 سوء استفاده: بهرهبرداری بد.〈 سوء تفاهم: بد درک کردن؛ بد دریافتن امری یا عملی.〈 سوء حال: [قدیمی]۱. بدی حال؛ بدحالی.۲. تنگدستی.〈 سوء خط: [قدیمی] بدی خط و به...
-
من درآوردی
لغتنامه دهخدا
من درآوردی . [ م َ دَ وَ / وُ ] (ص مرکب ) چیز من عندی . حرفی یا مطلبی یا کاری که انسان از خود دربیاورد (غالباًاین صفت موقعی استعمال می شود که کار من درآوردی خراب شده باشد). من درآری . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). من عندی . مجعول . مصنوع . برساخ...
-
سبق
لغتنامه دهخدا
سبق . [ س َ ] (ع مص ) پیشی گرفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56).ذکا و ذهن تو در سبق وامق عذراسخا و طبع تو در عشق خسرو و شیرین . مسعودسعد.- سبق خدمت ؛ سابقه ٔ خدمت . خدمتگذاری : بسبق...
-
پس پرده
لغتنامه دهخدا
پس پرده . [ پ َ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )پشت ِ پرده . شبستان . سرای . خانه . حَرَم : پس پرده ٔ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست . فردوسی .کرا در پس پرده دختر بوداگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی .پس پرده ٔ شهریار جهان سه ماهست...
-
بدعت
لغتنامه دهخدا
بدعت . [ ب ِ ع َ ] (ع ، اِ) بدعة. چیز نوپیدا و بی سابقه . آیین نو. رسم تازه . (فرهنگ فارسی معین ) : وگر آزر بدانستی تصاویرش نگاریدن نه ابراهیم از آن بدعت بری گشتی نه اسحاقش . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 48).از دوش فکن غاشیه ٔ مهر در این کوی چون گرد ...
-
پسین
لغتنامه دهخدا
پسین . [ پ َ ] (ص نسبی ) (خلاف نخستین و پیشین ) بازپسین . واپسین اخیر. آخرین . مُؤخر. آخرة. اُخری . آخر. متأخر : نخستین فطرت پسین شمارتوئی خویشتن را ببازی مدار. فردوسی .ندانم که دیدار باشد جز این یک امشب بکوشیم دست پسین . فردوسی .فراوان ز گردان گرد...
-
کاوه
لغتنامه دهخدا
کاوه . [ وَ / وِ ] (اِخ ) در پهلوی کاوغ کریستن سن کوشیده است که ثابت کند افسانه ٔ کاوه در اوستا و کتب دینی زردشتی سابقه نداشته و متعلق به عهد ساسانی است و آن را به طرز افسانه های بسیار قدیم دیگر ساخته اند تا بتوانند اصطلاح درفش کاویان را تعبیر کنند و...
-
خسبیدن
لغتنامه دهخدا
خسبیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) غنودن . خسپیدن : از این پس تو ایمن مخسب از بدی که پاداش پیش آیدت ایزدی . فردوسی .شب تیره بلبل نخسبد همی گل از باد و باران بچسبد همی . فردوسی (شاهنامه ج 3 ص 1433).نخواهند نیز از شما زر و سیم مخسبید زین پس دل از من به بیم . فر...
-
کوی
لغتنامه دهخدا
کوی . (اِ) راه فراخ و گشاد راگویند که شاه راه باشد. (برهان ). راه فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء). راه فراخ و گشاده . معبر. گذر. (فرهنگ فارسی معین ). || به معنی گذر و محله هم آمده است . (برهان ). معروف است و آن سر محله و معبر و در خانه است ، و کوچه مصغر ...
-
مصادره
لغتنامه دهخدا
مصادره . [ م ُ دَ / دِرَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مصادرت . مصادرة. تاوان . (ناظم الاطباء). تاوان گیری . مطالبه ٔ مال به زور یا به سبب ارتکاب گناه . (یادداشت مؤلف ). اخذ جریمه . جریمه گیری . ضبط کردن اموال و دارایی کسی به سبب جرمی که مرتکب شده یا دزدی و...
-
خلیج فارس
لغتنامه دهخدا
خلیج فارس . [ خ َ ج ِ ] (اِخ ) نام پیشرفتگی دریایی است در خشکی که بین ایران و شبه جزیره ٔ عربستان واقع است . طول آن 800هزار گز و از شطالعرب بسوی جنوب شرقی تا شبه جزیره ٔ مسندم در عمان ممتد است و از طریق دریای عمان با اقیانوس هند ارتباط دارد و تنگه ٔ ...
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...
-
دستگاه
لغتنامه دهخدا
دستگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) (از : دست + گاه ، پسوند مکان ) دستگه . جای دست . (یادداشت مرحوم دهخدا). عروة. (دهار). || جایی که بالش و مسند را در آنجا گذارند، چه دست به معنی مسند است .(انجمن آرا) (آنندراج ). || قدرت و جمعیت و سامان و مال . (برهان ). قدرت...