کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سابح
/sābeh/
معنی
۱. شناکننده؛ شناور.
۲. تندرونده؛ تندرو.
۳. اسب تندرو.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شناگر
۲. شناور
۳. اسب
۴. اسب تیزتک
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سابح
واژگان مترادف و متضاد
۱. شناگر ۲. شناور ۳. اسب ۴. اسب تیزتک
-
سابح
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - شناکننده ، شناور. 2 - تندرونده ، تندرو. ج . سابحات
-
سابح
لغتنامه دهخدا
سابح . [ ب ِ ] (اِخ ) جد برکةبن علی بن سابح شروطی محدث است . رجوع به برکة شود.
-
سابح
لغتنامه دهخدا
سابح . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) شناور. شناگر. مرد شناکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آشناگر. آشناور. شناوبر. آب ورز. آب باز. ج ، سابحون ، سُبّاح ، سبحا : آن سکون سابح اندر آشنابه ز جهد اعجمی با دست و پا. (مثنوی ).|| اسب ، بدان جهت که در رفتار شنا میکند....
-
سابح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُبّاح و سُبَحاء] [قدیمی] sābeh ۱. شناکننده؛ شناور.۲. تندرونده؛ تندرو.۳. اسب تندرو.
-
واژههای همآوا
-
سابه
لغتنامه دهخدا
سابه . [ ب َ ] (اِخ ) جزیره ٔ کوچکی است ازجزایر آنتیل کوچک در امریکا، بمساحت 13 هزار گز مربع. این جزیره تپه ٔ سنگناکی است و مزارع پنبه دارد.
-
سابه
لغتنامه دهخدا
سابه . [ ب َ ] (اِخ ) سبا، سبق ناحیه ای است در شمال شرقی جزیره ٔ بورنئو، که بین 3 درجه و 52 دقیقه ، و 7 درجه و 2 و نیم دقیقه ٔ عرض شمالی ، و 113 و 116 درجه و 54 دقیقه ٔ طول شرقی گسترده است . و با جزایر اطراف خود 75000هزار گز مربع مساحت دارد. (از قامو...
-
سابه
لغتنامه دهخدا
سابه . [ ساب ْ ب َ ] (اِخ ) رجوع به سبائیه و رجوع به خاندان نوبختی ص 257 شود.
-
صابح
لغتنامه دهخدا
صابح . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از صبح . || الحق ُ الصابح ؛ حق پیدا و آشکارا. (منتهی الارب ). || الصابح و الصبوح ؛ شرب بامداد است . (معجم البلدان ). || (اِخ ) کوهی است که مسجد خیف در بن آن واقع است . (معجم البلدان ).
-
صعبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: صعبَة] [قدیمی] sa'be = صعب
-
جستوجو در متن
-
سوابح
لغتنامه دهخدا
سوابح . [ س َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سابح . رجوع به سابح شود.
-
سابحات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sābehāt ۱. = سابح۲. کشتیها.۳. ستارگان.
-
شجاج
لغتنامه دهخدا
شجاج . [ ش َج ْ جا ] (ع ص ) سابح . شجاج . مرد شدیدالشج . (از اقرب الموارد).