کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سائله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سائله
لغتنامه دهخدا
سائله . [ ءِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث سائل . رجوع به سائل شود. || (اِ) سپیدی پیشانی و قصبه ٔ بینی که به اعتدال باشد. (منتهی الارب ). || سپیدی که تا نرمه ٔ بینی رسیده باشد و آن را نیز سپید گردانیده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (آنندراج ...
-
واژههای مشابه
-
نفس سائله
لغتنامه دهخدا
نفس سائله . [ ن َ س ِ ءِ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خونی که سیلان داشته باشد. (ناظم الاطباء). در فقه : خونی که در موقع بریدن رگ از حیوانی با قوت و شدت خارج می شود، نفس سائله غیرطاهر است .
-
دریای سائله
لغتنامه دهخدا
دریای سائله . [ دَرْ ی ِ ءِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دریایی است که مروارید داشته باشد. (برهان )(آنندراج ). || کنایه از شراب . (برهان ) (آنندراج ). دریای حامله . و رجوع به دریای حامله شود.
-
جستوجو در متن
-
اصطفی
لغتنامه دهخدا
اصطفی . [ اَ طَ ](معرب ، اِ) بلغت یونانی صمغی است که مانند عود بسوزد. بعربی میعه ٔ سائله گویند و به عسل لُبن اشتهار دارد. (برهان ) (مخزن الادویه ) (آنندراج ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مأخوذ از یونانی ، میعه ٔ سائله . (ناظم الاطباء)(فهرست مخزن الادویه )....
-
سایلة
لغتنامه دهخدا
سایلة. [ ی ِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث سائل . رجوع به سائل و سائله شود.
-
اسطراسة
لغتنامه دهخدا
اسطراسة. [ ] (معرب ، اِ) میعة سائلة. (دزی ج 1 ص 21).
-
بابله
لغتنامه دهخدا
بابله . [ ب َ ل ِ ] (ع اِ) میعه ٔ سائله . (ناظم الاطباء).
-
سلارس
لغتنامه دهخدا
سلارس . [ س َ رَ ] (اِ) استرک مایع و میعه ٔ سائله و روغن هیل . (ناظم الاطباء).
-
لبنا
فرهنگ نامها
(تلفظ: lobnā) (عربی) (در گیاهی) درختی که از آن میعهی سائله به دست میآید ؛ میعه ، سیلان ، روانی [میعه سائله (در قدیم) مادهی رزینی که از درخت میعه و بعضی درختان مناطق حاره به دست میآید و سابقاً مصرف دارویی و صنعتی فراوان داشت.]
-
دریای حامله
لغتنامه دهخدا
دریای حامله . [ دَرْ ی ِ م ِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دریای مروارید. (آنندراج ). دریایی که در آن صید مروارید می کنند. (ناظم الاطباء). || کنایه ازشراب بواسطه ٔ نشاطی که در اوست . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دریای سائله . و رجوع به دریای سائله...
-
عسل لبن
لغتنامه دهخدا
عسل لبن . [ ع َ س َ ل ِ ل َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از صمغ باشد که آن را مانند کندر بسوزانند، و بعربی میعه ٔ سائله خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). عسل اللبنی . رجوع به عسل اللبنی شود.
-
عسل لبنی
لغتنامه دهخدا
عسل لبنی . [ ع َ س َ ل ِل ُ نا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میعه ٔ سائله . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). عسل اللبنی . رجوع به عسل اللبنی شود.
-
پاسیر
لغتنامه دهخدا
پاسیر. (اِخ ) شهری به مالزی در ساحل جنوب شرقی جزیره ٔ برنئو. دارای 6000تن سکنه و تجارت آن بیشتر عسل اللبنی (میعه ٔ سائله ) ، صبر زرد، فلفل ، جوز هندی و کافور است . و نام ناحیه ٔ آن با 40000 تن سکنه .