کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سائبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سائبه
/sā'ebe/
معنی
بنده یا مال آزادشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سائبه
لغتنامه دهخدا
سائبه . [ ءِ ب َ ](ع ص ) گذاشته شده . (منتهی الارب ). ج ، سوائب و سُبّب . (اقرب الموارد). || شتر ماده که آن را بنذر و مانند آن رها میکردند تا خود چرا کند در جاهلیت .(ترجمان القرآن ) (آنندراج ) (شرح قاموس ). رجوع به بحیره و ام ّ بحیره و البیان و التبی...
-
سائبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سائبَة، جمع: سَوائِب] [قدیمی] sā'ebe بنده یا مال آزادشده.
-
واژههای مشابه
-
سائبة
لغتنامه دهخدا
سائبة. [ ءِ ب َ ] (اِخ ) از نواحی یمن و از توابع سنحان است . (معجم البلدان یاقوت ).
-
سائبة
لغتنامه دهخدا
سائبة. [ ءِ ب َ ] (اِخ ) صحابیه است و از موالی حضرت رسول . طارق بن عبدالرحمن از او روایت کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
سَائِبَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
شتری که ده شکم زاییده باشد(جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن وسوار شدن بر آن را بر خود حرام کرده بودند)
-
جستوجو در متن
-
ام البحیره
لغتنامه دهخدا
ام البحیره . [ اُم ْ مُل ْ ب َ رَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به بحیره و سائبه شود.
-
تسییب
لغتنامه دهخدا
تسییب . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) یله کردن ستور و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). یله کردن گوسفند و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). گذاشتن ستور را بر سر خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تسییب کسی ؛ به سر خود رها کردن او را آنچنانکه هر جا بخوا...
-
گذاشته
لغتنامه دهخدا
گذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) صفت مفعولی از گذاشتن . رجوع به معانی گذاشتن شود: سائبه ؛ گذاشته شده . مُسرَدَح ؛ بر سر خود گذاشته . (منتهی الارب ). متروک : بسی قلعه ٔ نامور داشته ز بیداد بدخواه بگذاشته .نظامی .
-
يُبَتِّکُنَّ
فرهنگ واژگان قرآن
حتما مي شکافند(عرب جاهليت را رسم بر اين بود که گوش ماده شتري که پنج شکم زائيده باشد بحيره و شتري که به عنوان وفاء به عهد رها ميکردند سائبه را ميشکافتند تا اعلام کنند که اين حيوان آزاد است و در نتيجه خوردن گوشت آن بر همه جايز است . )
-
حنیکه
لغتنامه دهخدا
حنیکه . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) بنی اشعر را بسه قبیله نسبت میکنند: حنیکه و رکب و بنوناحیه . و باز قبیله ٔ حنیکه منشعب میشوند بدین شعوب مذکوره و قبایل مسطوره : جیله . آسن . سائبه . مراطه . زعانج . بنومجیده . حنیک . سدوس . ثابر. حدال . حشان . دودانک (دودنک ...
-
حام
لغتنامه دهخدا
حام . [ مِن ْ ] (ع ص ، اِ) من اوابد العرب . کان الفحل اذا صار من اولاده عشرة ابطن ، قالوا حمی َ ظهره فیترک ُ،و لایحمل ُ علیه شی ٔ، و لایرکب ، و لایمنعُ ماء، و لا مرعی ، و قد اخبر اﷲ تعالی ببطلان ذلک بقوله : «ماجعل اﷲ من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و ...
-
بحیرة
لغتنامه دهخدا
بحیرة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) ناقه یا گوسپند که در جاهلیت هرگاه ده بطن می زاد گوش آن را شکافته سر می دادند تا برود و بچرد هرجا که خواهد، و چون میمرد گوشت آن را مردان خوردندی و بخورد زنان ندادندی . یا آنکه در بطن پنجم اگر نر می زاد آن نر را ذبح می کردند و ...
-
وصیلة
لغتنامه دهخدا
وصیلة. [ وَ ل َ ](ع اِ) عمارت . || فراخی و ارزانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || گروه همسفر. (منتهی الارب ). رفقة. (اقرب الموارد). || تیغ. (منتهی الارب ). سیف . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || گروهه ٔ رشته . || زمین فراخ . || جامه ای اس...