کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سآمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سآمت
/sa'āmat/
معنی
۱. ملول شدن؛ به ستوه آمدن؛ بیزار شدن.
۲. دلتنگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سآمت
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ) [ ع . سآمة ] (اِمص .) دلتنگی ، ملامت .
-
سآمت
لغتنامه دهخدا
سآمت . [ س َ م َ ] (ع اِمص ) بستوه آمدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). معلوم شدن . (غیاث ) (منتهی الارب ) : اشتغال بشرح احوال بر یک کتاب فایت گرداند و به ملالت و سآمت رساند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 357). از ملازمت دیوان ملامت و سآمت شامل شده . (جهانگشای جو...
-
سآمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سآمة] [قدیمی] sa'āmat ۱. ملول شدن؛ به ستوه آمدن؛ بیزار شدن.۲. دلتنگی.
-
واژههای مشابه
-
سامت
لغتنامه دهخدا
سامت . [ س َ م َ ] (حامص ) سیرآمدگی . رجوع به سآمت شود.
-
واژههای همآوا
-
صامت
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāmet) (عربی) خاموش ، بی صدا ، ساکت ؛ (در حالت قیدی) در حال سکوت ؛ (در قدیم) (به مجاز) طلا و نقره .
-
صامت
واژگان مترادف و متضاد
۱. عجم، گنگ، ناگویا ۲. بیصدا، خاموش، ساکت، سکون ۳. بیواک، مصمت، همخوان ≠ ناطق
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) ابن افقم . وی از بنی الصیدأبن عمروبن قعین است و در روز ذی علق ربیعةبن مالک پدر لبید شاعر را کشت . (العقد الفرید ج 3 ص 290).
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) ابن محمد جعفی . مولای بنی جعفة. وی کوفی است و شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب امام صادق (ع ) بشمار آورده است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95).
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) ابن مخبل یشکری . از روبةبن عجاج روایت کند، و مجهول الحال است . (لسان المیزان ج 3 ص 178).
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) ابن معاذبن شعبةبن عقبة جندی ، مکنی به ابومحمد. از سفیان بن عیینة روایت کند.و وی راوی ابوقرة است . (لسان المیزان ج 3 ص 178).
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) حسین بن احمدبن محمدبن سعید شیرازی صوفی مکنی بابی القسم . وی صدوق بود و به بغداد سکونت جست واز عبدالوهاب بن کلابی دمشقی حدیث کند و از او عبدالعزیزبن علی ارجی حدیث نوشت . (الانساب سمعانی ص 348).
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) شیخ طوسی در رجال او را در شمار اصحاب امام باقر محمدبن علی (ع ) آورده و گویا امامی است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95).
-
صامت
لغتنامه دهخدا
صامت . [ م ِ ] (اِخ ) مولای حبیب بن خراش تمیمی صحابی و مجهول الحال است . (تنقیح المقال ج 2 ص 95). در قاموس الاعلام گوید: وی و حبیب بن خراش در جنگ بدر حاضر بودند.