کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ز بر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ز پای اندرافتاده
لغتنامه دهخدا
ز پای اندرافتاده . [ زِ اَ دَ اُ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) زبون شده . عاجزگشته . از پای درآمده ، در اثر رنج بیماری ، پیری و مانند آن : من آنم ز پای اندرافتاده پیرخدایا بفضل توام دست گیر. سعدی (بوستان ).رجوع به از پای اندرافتاده شود.
-
ز پای نشاندن
لغتنامه دهخدا
ز پای نشاندن . [ زِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نشانیدن . ازبرای احترام ، کسی را به نشستن خواندن : نشاندش همانگه فریدون ز پای سزاوار کردش یکی خوب جای . فردوسی .رجوع به ازپای نشاندن و پای شود.
-
ز خود شدن
لغتنامه دهخدا
ز خودشدن . [ زِ خوَدْ / خُدْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیخود و بیهوش شدن . (ناظم الاطباء). از خود شدن . بیخبر و بیهوش شدن . (رشیدی ). بیهوش شدن . از خود رفتن و مدهوش گشتن و بیحس شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به از خود شدن و از خود رفتن شود.
-
فاصله ز دوری
دیکشنری فارسی به عربی
خليج
-
آقا گَپَّه (ز)
لهجه و گویش بختیاری
âqâ-gappa پدربزرگ. نیز gap .
-
اتاق پشتینه (ز)
لهجه و گویش بختیاری
otâq poština پستو، اتاق پشتى.
-
جیک زیدَن (ز)
لهجه و گویش بختیاری
jik zeydan 1. بیرون آمدن جوجهها از تخم؛ 2. (کنایى) فرزندان بسیار داشتن.
-
تاف زَدن (ز)
لهجه و گویش بختیاری
xtâf zadan بهشدت جوشیدن. ow tâf ezana>:آب به شدّت مىجوشد> .
-
تاف زِیدَن (ز)
لهجه و گویش بختیاری
tâf zeydan تاف زدن، بهشدّت جوشیدن.
-
چپ زیدَن (ز)
لهجه و گویش بختیاری
čap zeydan کف زدن.
-
آب ز چشم راندن
واژهنامه آزاد
اب رخ عاشقان مریزید/ تا اب ز چشم خود نرانید
-
ز گرد راه رسید
واژهنامه آزاد
به معنى تازه از راه رسیدن تا آمدن.......... تا نرسیدن
-
زبان پر ز جنگ شدن
لغتنامه دهخدا
زبان پر ز جنگ شدن . [ زَ پ ُ زِ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سر ستیز و جنگ داشتن و شدت خصومت است : دل گرگسار اندران تنگ شدزبان و روانش پر از جنگ شد.فردوسی .
-
restriction enzyme
زیمایۀ ویژهبُر، آنزیم ویژهبُر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← دروننوکلئاز ویژهبُر
-
جستوجو در متن
-
مهر زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) نشان کردن بر چیزی .