کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زی پنبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زی پنبه
لغتنامه دهخدا
زی پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ صوت ) اسم صوت است و آنرا ظاهراً برای نشان دادن صدایی که از زه کمان حلاجی در موقع پنبه زدن برمی خیزد بر زبان آوردند. این لفظ در تصنیفی قدیمی آمده است : «مرد غریبم و زی پنبه ! ...». (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). رجوع ب...
-
واژههای مشابه
-
زي
دیکشنری عربی به فارسی
تحويل , تسليم , رد وبدل (مثل ضربات متبادله) , رهايي , نجات , لباس و خوراکي که به نوکرداده ميشود , لباس مستخدم , جيره , عليق اسب , جامه , مستخدم , تجهيز , ساز وبرگ , همسفر , گروه , بنه سفر , توشه , لوازم فني , سازو برگ اماده کردن , تجهيز کردن , مال او...
-
زى
لهجه و گویش بختیاری
zi زود.
-
زی زی
لغتنامه دهخدا
زی زی . (ع اِ) (از «زی ز») حکایت آواز پریان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به زیزم شود.
-
enzyme biosensor
زیحسگر زیمایهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] زیحسگری که با زیمایهها همپارچه میشود و پاسخ زیستی را به نشانک الکترونیکی رقمی تبدیل میکند متـ . زیحسگر آنزیمی
-
benthos
کفزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] موجودی آبزی که در داخل یا بر بستر اقیانوسها زندگی میکند
-
فارغ زی
لغتنامه دهخدا
فارغ زی . [ رِ ](نف مرکب ) آنکه فارغ و آسوده زیست کند : طمع دار سود و بترس از زیان که بی بهره باشند فارغ زیان .بوستان .
-
forest dweller 1
جنگلزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] همۀ اندامگانها ازجمله انسان که در جنگل زندگی میکند
-
biomaterials 2
زیمواد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] مواد مهندسیشدۀ آلی یا معدنی که در داخل بدن به کار میروند و واکنش مضری با بدن ندارند و دچار خوردگی نمیشوند
-
MBR
زیواش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ← فرایند زیواکنشگاهی غشایی
-
زیسازگار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← زیستسازگار
-
زیسازگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، علوم دارویی، مهندسی بسپار] ← زیستسازگاری
-
biocoenosis/ biocenosis, biocoenose/ biocenose
زیسازند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] مجموعۀ موجودات زندهای که در ارتباط نزدیک با یکدیگر یک واحد بومشناختی طبیعی را تشکیل میدهند
-
biocenology
زیسازندشناسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] مطالعۀ اجتماعات اندامگانهای زنده یا زیسازندها