کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زی مادۀ استخوان آور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
biosorption
زیجذبش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] یکی از روشهای تثبیت و تماس که در آن آلایندههای آلی موجود در فاضلاب جذب لجن فعال موجود در مخزن تماس میشوند و در طول مرحلۀ بازهوادهی به مصرف باکتریها میرسند
-
زیچسب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، علوم دارویی] ← زیستچسب
-
زیچسب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، علوم دارویی، مهندسی بسپار] ← زیستچسب
-
biocomposite
زیچندسازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی پزشکی] چندسازهای که میتوان از آن در مهندسی زیستی (bioengineering) استفاده کرد
-
stroma, matrix 3
زیداربست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی] داربستی از جنس بافت همبند که یک ساختار یا بافت را پشتیبانی میکند
-
stromal, stromatic
زیداربستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] مربوط به زیرداربست یا شبیه به آن
-
epilithic
بَرسنگزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] یکی از ویژگیهای موجود زندهای که روی سنگ و دیگر مواد سنگی یا چسبیده به آنها زندگی کند
-
facultative
دوگونهزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] موجوداتی که بقا و رشد آنها هم در غیاب و هم در وجود اکسیژن محلول میسر باشد
-
neuston
روآبزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] دَروایی که در سطح یا نزدیک به سطح آب دریا شناور است
-
جاودان زی
لغتنامه دهخدا
جاودان زی .[ وِ ] (جمله ٔ دعایی ) جاوید زندگی کن . جاودان بمان ! || (نف مرکب ) جاوید زیست کننده . مؤبّد.
-
ساق زی
لغتنامه دهخدا
ساق زی . (اِخ ) قریه ای است در قندهار افغانستان . رجوع به قاموس جغرافیائی افغانستان ج 2 شود.
-
شاد زی
لغتنامه دهخدا
شاد زی . (فعل امر) امر بشاد زیستن . رجوع به زیستن و شاد زیستن شود.
-
ماسه زی
لغتنامه دهخدا
ماسه زی . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) در ماسه زینده . (اصطلاح جانورشناسی ) جانوری که در ماسه زندگی کند. (فرهنگ فارسی معین ). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل «آرِنیکل » فرانسوی انتخاب کرده است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 131 شود.
-
برده زی
لغتنامه دهخدا
برده زی . [ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صومای بخش صومای شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 159 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زي رسمي
دیکشنری عربی به فارسی
يکسان , متحد الشکل , يکنواخت