کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیهمارزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
bioequivalence
زیهمارزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] وضعیتی که در آن دو نمونه از یک دارو در مقدار معین، دارای قدرت درمانی برابر و زیستفراهمی مشابه باشند متـ . همارزی زیستی
-
واژههای مشابه
-
ارزی
لغتنامه دهخدا
ارزی . [ ] (اِخ ) اسفراینی . او راست : عجائب الدنیا. وفات وی به سال 279 هَ .ق . بود. (کشف الظنون ).
-
ارزی
لغتنامه دهخدا
ارزی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارز، از قرای طبرستان .
-
ارزی
لغتنامه دهخدا
ارزی . [ اَ رُزْ زی ی ] (ع ص نسبی ) منسوبست به اَرُزّ به معنی برنج و نسبت است به برنج پز و رزی بحذف همزه هم آمده است . مشهور بدین نسبت محمدبن عبداﷲ الارزی است . رجوع به انساب سمعانی شود.
-
homotopy equivalence
همارزی همجایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
هم زی
لهجه و گویش تهرانی
هم شان
-
همارزی زیستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] ← زیهمارزی
-
equivalence principle
اصل همارزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] اصل برابری جِرم لَختی و جِرم گرانشی در نظریۀ نسبیت
-
equivalence class
ردۀ همارزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] در یک رابطۀ همارزی، مجموعۀ همۀ عنصرهایی که با عنصر مفروضی همارزند
-
equivalence relation, equals relation
رابطۀ همارزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] رابطهای دوتایی که بازتابی و متقارن و ترایا باشد
-
زی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیش، سوی، نزد ۲. پوشش، کسوت، لباس، هیئت ۳. شعار
-
زی
لغتنامه دهخدا
زی . [ زی ی ] (ع اِ) پوشش و هیئت . اصله زوی و یقال منه : زییته والقیاس زویته . ج ، ازیاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوشش . شعار و هیئت و پوشاک . (ناظم الاطباء). با تشدید ثانی در عربی بمعنی شعار باشد. (برهان ). نشان . (محمودبن عمر، یادداشت بخط مرحوم ...
-
زی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) هیئت ، شکل .
-
زی
فرهنگ فارسی معین
(حراض .) سوی ، طرف .