کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زیچ
/zič/
معنی
۱. چستوچابک.
۲. خوشطبع.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیچ
لغتنامه دهخدا
زیچ . (اِ) بیرون کشیدگی . (ناظم الاطباء). با جیم فارسی بمعنی بیرون آوردن و بیرون کشیدن . (برهان ، ذیل زیج ). کشیدن . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || (ص ) خوش و چابک و جلد و خوش وضع را نیز گویند. (برهان ، ذیل زیج ). چست وچالاک و جلد و قابل و خو...
-
زیچ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) خوش طبع .
-
زیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zič ۱. چستوچابک.۲. خوشطبع.
-
زیچ
دیکشنری فارسی به عربی
مرصد
-
واژههای مشابه
-
زیچ بستن
لغتنامه دهخدا
زیچ بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از کارعمده کردن . مرادف رسد بستن . (آنندراج ) : زیچ در عشق چو من کس نتواند بستن من ز تبریزم اگر خواجه نصیر از طوس است . محسن تأثیر (از آنندراج ).رجوع به زیج شود.
-
چاه زیچ
لغتنامه دهخدا
چاه زیچ . [ هَِ ] (اِ مرکب ) زمین [ در زمین ] همواری که در نشیب و فراز نباشد بعمق شصت گز بلند [ کنند ] و آن را مشبک سازند و در آن نشینند تا کیفیت افلاک و نجوم دریابند. چاه ستاره جو، مرادف این است . (آنندراج ). جای زیج نشستن ستاره شناس : از شرم ارتفاع...
-
زُقُّ زیچ
لهجه و گویش بختیاری
zoqq-o-zič ذوق کردن، خوشحالى کردن.
-
جستوجو در متن
-
مرصد
دیکشنری عربی به فارسی
رصد خانه , زيچ
-
چاه ستاره جو
لغتنامه دهخدا
چاه ستاره جو. [ هَِ س ِ رَ /رِ ] (اِ مرکب ) نوعی از رصد است که به عمق شصت گز چاهی کاوند و بالای آن بامی برآرند شصت گز بلند و آن را مشبک ساخته نشینند و کیفیت نجوم و افلاک دریابند. (آنندراج ) (غیاث ). و این مرادف چاه زیچ باشد. (آنندراج ) : جدولش رصدبان...
-
ستایش
لغتنامه دهخدا
ستایش . [ س ِ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از ستاییدن و ستودن . پهلوی «ستایشن ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). دعا و ثنا و شکر نعمت و مدح و نیکویی گفتن و ستودن و آفرین . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ). حمد. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). مدیح . مدحة. ثناء. ...
-
مسخره
لغتنامه دهخدا
مسخره . [م َ خ َ رَ / رِ ] (از ع ، ص ، اِ) آنکه مردمان با وی مطایبه کنند و استهزا و سخریه نمایند. (آنندراج ). آنکه مردمان به او سخریه و استهزاء کنند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). آنکه بر او فسوس کنند. ج ، مساخر. (دهار). استهزأکننده و ریشخندکننده و بذله ...
-
اصطرلاب
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب . [ اِ طَ / اَ طَ / اُ طُ ] (معرب ، اِ) ابزاریست که بدان ارتفاع خورشید و ستارگان را سنجند. (از قطرالمحیط). همان اسطرلاب است . (شرفنامه ٔ منیری ). معروفست و آن آلتی باشد از برنج و تال ساخته که منجمان بدان ارتفاع آفتاب و کواکب معلوم کنند و این ...
-
زیج
لغتنامه دهخدا
زیج . (معرب ، اِ) معرب زیگ است و آن کتابی باشد که منجمان احوال و حرکات افلاک و کواکب را از آن معلوم کنند. (برهان )... و بمناسبت آن نام علمی است در اصول احکام علم نجوم و هیئت که تقویم از آن استخراج کنند... همچنین زیج قانون تنجیم است که در جداول آن اوض...