کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زینت گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زینت و کلثوم
فرهنگ گنجواژه
زنان عامی.
-
با مدال بزرگ زینت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
نوط
-
با هلا ل یا زینت گل اراستن
دیکشنری فارسی به عربی
اکليل
-
جستوجو در متن
-
ازدیان
لغتنامه دهخدا
ازدیان . [ اِ ] (ع مص ) آراسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). زینت گرفتن .
-
ازینان
لغتنامه دهخدا
ازینان . [ اِ ی ِ ] (ع مص ) آراسته شدن . زینت گرفتن . ازدیان . آراسته گردیدن . (منتهی الارب ).
-
زیب گرفتن
لغتنامه دهخدا
زیب گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) حسن و جمال و آرایش یافتن : وین خاک خشک زشت ، بدو گیردچندین هزار زینت و زیب و فر.ناصرخسرو.
-
تحسن
لغتنامه دهخدا
تحسن . [ ت َ ح َس ْ س ُ ] (ع مص ) نیکو شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). زینت دادن و آراستن و نیکو کردن . (ناظم الاطباء). زینت گرفتن : هو یتحسن و یتجمل بکذا. (اقرب الموارد). || موی ستردن : دخل الحمام فتحسن ؛ ای احتلق . (اقرب الموارد).
-
آذرخش
لغتنامه دهخدا
آذرخش . [ ذَ خ ُ ] (اِ مرکب ) نام روز آذر است از ماه آذر و فارسیان در این روز که نام ماه و نام روز مطابقت دارد جشن کنند و آتشکده ها را زینت دهند و در این روز موی ستردن و ناخن گرفتن و به آتش خانه شدن را نیک دانند.
-
تزلق
لغتنامه دهخدا
تزلق . [ ت َ زَل ْ ل ُ ] (ع مص ) زینت گرفتن و خوش عیش شدن تا آنکه گونه سرخ و سپید و درخشان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد).
-
تاج شدن
لغتنامه دهخدا
تاج شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افسر شدن . همچون تاج بر سر قرار گرفتن . مجازاً موجب زیب و زینت شدن . موجب مباهات و افتخار گردیدن : کی شود عز و شرف بر سر تو افسر و تاج تا تو مر علم و ادب را نکنی زین و رکیب .ناصرخسرو.
-
تبریق
لغتنامه دهخدا
تبریق . [ ت َ ] (ع مص ) چشم فراخ باز کردن و یا تیز نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ).نیکو گشادن هر دو چشم را و تیز نگریستن || زینت دادن خانه را و منقش کردن آن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آراسته شدن و زینت گرفتن زن . (از اقرب المو...
-
تحفل
لغتنامه دهخدا
تحفل . [ ت َ ح َف ْ ف ُ] (ع مص ) زدوده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || زینت گرفتن و آراسته شدن . (منتهی الارب ). آراسته شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحفل آب و لبن ؛ گرد آمدن آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحفل آب ؛ تجمع آن ...
-
برقان
لغتنامه دهخدا
برقان ناقه ؛ برداشتن شتر ماده دم خود را و آبستنی نمودن وقتیکه آبستن نباشد. (منتهی الارب ). رجوع به برق شود.برقان . [ ب َ رَ ] (ع مص ) درخشیدن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). بریق . در...
-
احتفال
لغتنامه دهخدا
احتفال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آراسته شدن . زینت گرفتن . (منتهی الارب ). || احتفال ماء؛ گرد آمدن آب . || احتفال وادی به سیل ؛ بسیار پر شدن آن . || احتفال قوم ؛ گرد آمدن آنان . (منتهی الارب ). انجمن شدن . حفل . (زوزنی ). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی . ب...
-
تحرید
لغتنامه دهخدا
تحرید. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن . || تحرید حبل ؛ تافتن رسن تا گرد شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || تحرید چیزی ؛ کژ کردن و خمانیدن آن به هیئت طاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموار...