کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زینت بخشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زینت بخشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
نعمة
-
واژههای مشابه
-
زینتالشریعه
فرهنگ نامها
(تلفظ: zinatoššariee) (عربی) موجب زیبایی و آراستگی دین ، زینت شریعت .
-
زینت دادن
لغتنامه دهخدا
زینت دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) آرایش دادن و آراستن . (ناظم الاطباء). آراستن . پیراستن کسی یا چیزی را : در رعایت آنچه ما آن را درنظر تو زینت داده ایم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313).زینتی در خاکساری داده ام صفحه ٔ تن را به افشان غبار. ملامفید (از آنند...
-
زینت کردن
لغتنامه دهخدا
زینت کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرایش کردن و پیراستن و بزک کردن . (ناظم الاطباء). آراستن و پیراستن کسی یا چیزی را : نه از بهر خود می ستانم خراج که زینت کنم بر خود و تخت و تاج . سعدی (بوستان ).بهار آمد و زینت باغ کردخزان را از این رهگذر داغ کرد....
-
زینت گرفتن
لغتنامه دهخدا
زینت گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آرایش یافتن . آراسته و پیراسته شدن : وین خاک خشک زشت بدو گیردچندین هزار زینت و زیب و فر. ناصرخسرو.ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت شکوفه روی زمین را به سیم خام گرفت . صائب (از آنندراج ).رجوع به زینت و دیگر ترکیب...
-
زینت ده
لغتنامه دهخدا
زینت ده . [ ن َ دِه ْ ] (نف مرکب )زینت گر. زینت دهنده . که آراید و پیراید : پنهان شده روی در گلستان زینت ده گلستانم اینست . نظامی .رجوع به زینت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زینت فروز
لغتنامه دهخدا
زینت فروز. [ ن َ ف ُ ] (نف مرکب ) زینت گر. (آنندراج ) : نه انجم است که زینت فروز نه فلک است به فرد باطل افلاک نقطه های شک است . صائب .رجوع به زینت گر و زینت و دیگر ترکیبهای زینت شود.
-
زینت گر
لغتنامه دهخدا
زینت گر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) زینت دهنده . که زینت دهد. که آراید : تا فرش عدل او شده زینت گر زمین برچیده است ظلم بساط ستمگری . طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به زینت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
بی زینت
لغتنامه دهخدا
بی زینت . [ ن َ ] (ص مرکب ) (از: بی + زینت ) بی زیور. بی آرایش . عاطل : تن همان گوهر بی زینت خاکیست به اصل گر گلیمی بد، یا دیبه رومی است قباش . ناصرخسرو.- بی زیب و زینت ؛ زشت و بی ظرافت وبی لطافت . (ناظم الاطباء).
-
زینت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
زين , هالة
-
زینت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
زين , طابق
-
زینت کاری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ازدهار
-
زیب و زینت
فرهنگ گنجواژه
آرایش.
-
زینت و آرایش
فرهنگ گنجواژه
تزئین.