کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زینب خونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زینب خونی
لغتنامه دهخدا
زینب خونی . [ زَ / زِ ن َ ] (حامص مرکب ) زینب خوانی . سخن گفتن بجای زینب و از زبان حضرت زینب (ع ) در تعزیه ها و به اصطلاح امروز «رل » حضرت زینب را بازی کردن . (از فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به ماده ٔ قبل و زینب بنت الامام علی ... شود.
-
واژههای مشابه
-
نازنینزینب
فرهنگ نامها
(تلفظ: nāzanin zeynab) (فارسی ـ عربی) ، زینبِ دوست داشتنی ، زینبِ عزیز و گرامی ، زینبِ زیبا و گرانمایه .
-
زینب الشهاریة
لغتنامه دهخدا
زینب الشهاریة. [ زَ ن َ بُش ْ ش ُ ری ی َ ] (اِخ ) بنت محمدبن احمدبن الامام الناصر الیمنیة الشهاریة. شاعره ٔ نابغه بود. او در شهاره از بلاد اهنوم در شمال صنعا متولد شد و در همانجا بسال 1114 هَ . ق . درگذشت . او عربی و منطق و اصول را آموخت و در ادب بار...
-
زینب الغزیة
لغتنامه دهخدا
زینب الغزیة. [ زَ ن َ بُل ْ غ َزْ زی ی َ ] (اِخ ) بنت محمدبن محمدبن احمد الغزی . زنی شاعر و فاضل و اهل علم و صلاح بود و برپدر و برادرش قرائت کرد. و مولد و وفاتش دمشق (910 - 980 هَ . ق .) بود. (از اعلام زرکلی ) (از الاصابه ).
-
زینب الکبری
لغتنامه دهخدا
زینب الکبری . [ زَ ن َ بُل ْ ک ُ را ] (اِخ ) بنت علی بن ابی طالب از فاطمه علیها سلام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زینب بنت الامام علی بن ابی طالب (ع ) شود.
-
زینب زیادی
لغتنامه دهخدا
زینب زیادی . [ زَ / زِ ن َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحوم عبداﷲ مستوفی ذیل «من زینب زیادیم » و شرح تعزیه ٔ بازار شام آرد: در زمان ناصرالدین شاه زنی با چادرنماز که فراش ها بواسطه ٔ نداشتن چادرچاقچور نگذاشتند وارد تکیه شود برای اینکه دست خالی به خ...
-
زینب صغری
لغتنامه دهخدا
زینب صغری . [ زَ ن َ ب ِ ص ُ را ] (اِخ ) از دختران حضرت علی بن ابی طالب است . رجوع به تاریخ گزیده چ برون ج 1 ص 199 و مجمل التواریخ و القصص ص 455 شود.
-
زینب خون
لغتنامه دهخدا
زینب خون . [ زَ / زِ ن َ ] (نف مرکب ) زینب خوان . مردی که در تعزیه ها بجای حضرت زینب کبری علیها سلام و از زبان وی سخن میگوید. (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). دایرة المعارف فارسی ذیل زینب آرد: «... شبیه زینب در تعزیه نقش مهمی داشته است . اجراکننده ٔ ...
-
اصابع زینب
لغتنامه دهخدا
اصابع زینب . [ اَ ب ِ ع ِ زَ / زِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از حلوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قسمی شیرینی است . || اصابعالعذاری . عنب البقری . انگور خلیلی . و رجوع به اصابعالعذاری شود.
-
ام زینب
لغتنامه دهخدا
ام زینب .[ اُم ْ م ِ زَ ن َ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة ج 8 ص 236 شود.
-
باغ زینب
لغتنامه دهخدا
باغ زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 42 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 5 هزارگزی خاور راه مالرو ساردوئیه به جیرفت واقع است و 11 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باغ زینب
لغتنامه دهخدا
باغ زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سه بخش هرسین شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی جنوب باختری هرسین و 3 هزارگزی جنوب باختری باباعلی واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با 100 تن سکنه و آب آنجا از چشمه تأمین میشود.محصول عمده ٔ آن ...
-
حره ٔ زینب
لغتنامه دهخدا
حره ٔ زینب . [ ح ُرْ رَ ی ِ زَ ن َ ] (اِخ ) ظاهراً خواهر محمودسبکتکین بوده است و نامزد بغراتکین برادرزاده ٔ ارسلان خان . (تاریخ بیهقی ص 193). رجوع به حره ٔ ختلی شود.
-
زینب زیادی
لهجه و گویش تهرانی
فردی که نقش و مقامی ندارد. من زینب زیادیام عروس ملاهادیام