کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زینب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زینب
لغتنامه دهخدا
زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت مکی بن علی الحرانی (594 - 688 هَ .ق .). زنی فقیه و صالح و مشهور بود و طالبان علم در محضرش فراهم می آمدند. او در دمشق درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
زینب
لغتنامه دهخدا
زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت العوام بن خویلد الاسدیة القرشیة. زنی شاعر و صحابی وخواهر زبیربن العوام و زوجه ٔ حکیم بن حرام بود. او اسلام را درک کرد و اسلام آورد و تا زمان قتل فرزندش عبداﷲبن حکیم در یوم جمل حیات داشت و او را مرثیه گفت و در حدود سال چهل...
-
زینب
لغتنامه دهخدا
زینب . [ زَ ن َ ] (ع ص ) بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جبان . (از اقرب الموارد). ترسو و جبان . (ناظم الاطباء). || (اِ) درختی است خوشبوی . (دهار). درختی است خوش منظر و خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و منه س...
-
زینب
لغتنامه دهخدا
زینب . [ زَن َ ] (اِخ ) بنت عبدالرحمن بن الحسن الجرجانی ، معروف به ام المؤید. زنی فقیه بود و بحدیث اشتغال داشت و از علماء بزرگ اجازت و روایت دارد. او در نیشابور بسال 524 متولد شد و بسال 615 هَ . ق . در همانجا درگذشت . (از اعلام زرکلی ). رجوع به روضا...
-
زینب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zeynab ۱. (زیستشناسی) درختی خوشمنظر و خوشبو.۲. (صفت) [قدیمی] جبان؛ ترسو.
-
زینب
واژهنامه آزاد
زینت پدر
-
زینب
واژهنامه آزاد
معتکف - کسی که برای نماز و عبادت حداقل سه روز در مسجد توقف و اعتکاف نماید.
-
واژههای مشابه
-
نازنینزینب
فرهنگ نامها
(تلفظ: nāzanin zeynab) (فارسی ـ عربی) ، زینبِ دوست داشتنی ، زینبِ عزیز و گرامی ، زینبِ زیبا و گرانمایه .
-
زینب الشهاریة
لغتنامه دهخدا
زینب الشهاریة. [ زَ ن َ بُش ْ ش ُ ری ی َ ] (اِخ ) بنت محمدبن احمدبن الامام الناصر الیمنیة الشهاریة. شاعره ٔ نابغه بود. او در شهاره از بلاد اهنوم در شمال صنعا متولد شد و در همانجا بسال 1114 هَ . ق . درگذشت . او عربی و منطق و اصول را آموخت و در ادب بار...
-
زینب الغزیة
لغتنامه دهخدا
زینب الغزیة. [ زَ ن َ بُل ْ غ َزْ زی ی َ ] (اِخ ) بنت محمدبن محمدبن احمد الغزی . زنی شاعر و فاضل و اهل علم و صلاح بود و برپدر و برادرش قرائت کرد. و مولد و وفاتش دمشق (910 - 980 هَ . ق .) بود. (از اعلام زرکلی ) (از الاصابه ).
-
زینب الکبری
لغتنامه دهخدا
زینب الکبری . [ زَ ن َ بُل ْ ک ُ را ] (اِخ ) بنت علی بن ابی طالب از فاطمه علیها سلام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زینب بنت الامام علی بن ابی طالب (ع ) شود.
-
زینب زیادی
لغتنامه دهخدا
زینب زیادی . [ زَ / زِ ن َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرحوم عبداﷲ مستوفی ذیل «من زینب زیادیم » و شرح تعزیه ٔ بازار شام آرد: در زمان ناصرالدین شاه زنی با چادرنماز که فراش ها بواسطه ٔ نداشتن چادرچاقچور نگذاشتند وارد تکیه شود برای اینکه دست خالی به خ...
-
زینب صغری
لغتنامه دهخدا
زینب صغری . [ زَ ن َ ب ِ ص ُ را ] (اِخ ) از دختران حضرت علی بن ابی طالب است . رجوع به تاریخ گزیده چ برون ج 1 ص 199 و مجمل التواریخ و القصص ص 455 شود.
-
زینب خون
لغتنامه دهخدا
زینب خون . [ زَ / زِ ن َ ] (نف مرکب ) زینب خوان . مردی که در تعزیه ها بجای حضرت زینب کبری علیها سلام و از زبان وی سخن میگوید. (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ). دایرة المعارف فارسی ذیل زینب آرد: «... شبیه زینب در تعزیه نقش مهمی داشته است . اجراکننده ٔ ...
-
زینب خونی
لغتنامه دهخدا
زینب خونی . [ زَ / زِ ن َ ] (حامص مرکب ) زینب خوانی . سخن گفتن بجای زینب و از زبان حضرت زینب (ع ) در تعزیه ها و به اصطلاح امروز «رل » حضرت زینب را بازی کردن . (از فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به ماده ٔ قبل و زینب بنت الامام علی ... شود.