کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زینان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
زینان
/zinān/
معنی
= زنیان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
زینان
لغتنامه دهخدا
زینان . (اِ) نانخواه است و آن تخمی باشد که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان ) (آنندراج ). زینیان . (ناظم الاطباء). زنیان . (از شرفنامه ٔ منیری ).
-
زینان
فرهنگ فارسی معین
= زنیان . زینیان : (اِ.) تخمی است که بر روی نان پاشند؛ نانخواه .
-
زینان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) zinān = زنیان
-
جستوجو در متن
-
زینیان
لغتنامه دهخدا
زینیان . (اِ) زینان است که نانخواه باشد و آن تخمی است که بر روی خمیر نان پاشند. (برهان ) (آنندراج ). نانخواه . (ناظم الاطباء). رجوع به زینان شود.
-
زنیان
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِ.) = ژنیان . زینان . زینیان : تخمی است که آن را بر روی خمیر نان پاشند؛ نانخواه .
-
نان خواه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nānxāh تخمی زردرنگ و خوشبو، با طعمِ کمی تند و تلخ که گاهی روی نان میریختهاند؛ جوانی؛ زنیان؛ زینان؛ زینیان؛ ساسم.
-
یکان
لغتنامه دهخدا
یکان . [ ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) واحد. تنها. تا. یکتا. یگان : ز هر سو گوان سر برافراختندیکان و دوگانه همی تاختند. فردوسی .اینجا همی یکان و دوگان قرمطی کشدزینان به ری هزار بیابد به یک زمان . فرخی .کوه کوبان را یکان اندرکشیده زیر داغ بادپایان را...
-
دوگان
لغتنامه دهخدا
دوگان . [ دُ ] (ص نسبی ) (از دو + گان ، که پسوند نسبت است و گاهی به صورت گانه آید). دوتایی . (یادداشت مؤلف ). دوتا و مضاعف . (ناظم الاطباء). مضاعفة؛ زره دوگان حلقه بافته . (صراح اللغة) : بخ بخ این زاهد دوگانه گزارکه دو گان سجده می کند یک بار. امیرخس...
-
زین
لغتنامه دهخدا
زین . (حرف اضافه + صفت / ضمیر) مخفف از این . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کلمه ٔ موصول یعنی از این . (ناظم الاطباء) : چو گشت آن پریچهره بیمارغنج ببرید دل زین سرای سپنج . رودکی .نباشد زین زمانه بس شگفتی اگر بر ما ببارد آذرخشا. رودکی .کجا گوهری چیره شد ز...
-
زیره
لغتنامه دهخدا
زیره .[ رَ / رِ ] (اِ) تخمی است معروف که به عربی کمون خوانند، بهترین آن زیره ٔ کرمانی است و گوشت بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که جزو اعظم آن زیره باشدمعجون کمونی خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). کمون . تخم گیاهی از طا...
-
داغ
لغتنامه دهخدا
داغ . (ص ، اِ) نشان . (برهان ). علامت و نشان چیزی . سمة. (منتهی الارب ) (دهار). وسم . کدمة. دماع . (منتهی الارب ). نشان چیزی بر چیزی . چنانکه در حوض یا آب انبار گویند: داغ آب تا فلان حد پیداست ؛ یعنی نشان آب . و بعضی گفته اند داغی که می سوزانند معنی ...
-
گان
لغتنامه دهخدا
گان . (پسوند) مزید مؤخر نسبت و اتصاف است که در آخراسماء و صفات بجای موصوف درآید. شمس قیس در المعجم (چ مدرس رضوی ص 175) آرد: «حرف نسبت و تکریر اعداد و آن گاف و الف نونی است که در اواخر بعضی اسماء معنی نسبت دهد چنانکه درمگان ، گروگان یعنی آنچ مال شمار...