کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیق
لغتنامه دهخدا
زیق . (اِخ ) محله ای است به نیشابور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ). رجوع به زیقی شود.
-
زیق
لغتنامه دهخدا
زیق . (معرب ، اِ) زیق القمیص ؛ زه پیراهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب زه . زه پیراهن . یقه . جیب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به المعرب جوالیقی ص 172 شود. || رشته ٔ بنا که بدان اندازه گیرد. و منه : قوام البن...
-
واژههای مشابه
-
زاق و زیق
لغتنامه دهخدا
زاق و زیق . [ ق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی طفلان کوچک ازدختر و پسر و کنیز و غلام . (برهان قاطع) (آنندراج ). || بمعنی شور و غوغا و آشوب هم آمده است . (برهان قاطع) (آنندراج ). و رجوع به زاغ و زیغ شود.
-
بی زاق و زیق
لغتنامه دهخدا
بی زاق و زیق . [ ق ُ / زاق ْ ق ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) رجوع به زاق و زیق ، زاغ و زوغ و زاغ و زیغ شود.
-
زیق و زوق
لهجه و گویش تهرانی
صدای جوجه
-
واژههای همآوا
-
ضیق
واژگان مترادف و متضاد
تنگ، تنگنا، تنگی، کموسعت، مضیقه، سختی ≠ وسیع
-
زیغ
لغتنامه دهخدا
زیغ. (اِ) نوعی از فرش و بساط باشد . (برهان ) (ناظم الاطباء). || حصیر و بوریایی را نیز گویند که از دوخ بافند و دوخ علفی است که بدان انگور و خربزه آونگ کنند.(برهان ). حصیر و بوریا. (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). نوعی حصیر که از لخ بافند. (فرهنگ رشیدی ). ب...
-
زیغ
لغتنامه دهخدا
زیغ. [ زَ ] (ع مص ) از حق بچسبیدن . (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 50) (از زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). میل کردن از حق بسوی دیگر. (غیاث ). شک و میل کردن از حق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): هو الذی انزل علیک الکتاب...
-
زیغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) حصیر، بوریا.
-
زیغ
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) میل کردن . 2 - میل کردن به سوی پستی و شک . 3 - میل کردن از حق . 4 - (اِمص .) انحراف از راه راست . 5 - شک ، ریب .
-
ضیق
فرهنگ فارسی معین
(ضَ یِ) [ ع . ] (ص .) تنگ . مق وسیع .
-
ضیق
فرهنگ فارسی معین
(ضَ یا ض یِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تنگ شدن . 2 - بخیل گشتن . 3 - (اِمص .) تنگی ، سختی .
-
ضیق
لغتنامه دهخدا
ضیق . (ع اِ) ج ِ ضیقة. (منتهی الارب ).