کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیستسازگاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
biocompatibility
زیستسازگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، علوم دارویی، مهندسی بسپار] [شیمی] سازگاری فراورده با شرایط زیستی و نداشتن اثر سمی و آسیبزا [علوم دارویی] سازگاری فراوردۀ دارویی با شرایط زیستی و نداشتن اثر سمی و آسیبزا متـ . زیسازگاری
-
واژههای مشابه
-
سازگاری
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحمل، سازش، موالفت، مماشات، موافقت ۲. توافق، تناسب، سازواری ۳. همآوازی، همآهنگی، همخوانی، همنوایی ≠ ناسازگاری ۴. خرسندی، قناعت
-
سازگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] ← سازگاری کالاها
-
سازگاری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) 1 - سازش . 2 - توافق . 3 - هماهنگی . 4 - قناعت .
-
سازگاری
لغتنامه دهخدا
سازگاری . (حامص مرکب ) موافقت در کارها. سازواری . (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رفاه (ربنجنی ). عمل سازگار. سازگار بودن . سازندگی . سازش . وفق . وفاق . توافق . حسن سلوک . بر سر مهر بودن : بر ایرج بر آشفته دیدش سپهرنبد سازگاریش با او...
-
سازگاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sāz[e]gāri ۱. سازگار بودن.۲. توافق؛ موافقت؛ هماهنگی.
-
سازگاری
دیکشنری فارسی به عربی
اتساق , اتفاقية , تکيف , توافق , لطافة
-
زیست
واژگان مترادف و متضاد
تعیش، حیات، زندگانی، زندگی، زیستن ≠ ممات
-
زیست
لغتنامه دهخدا
زیست . (اِخ ) شهری در هلند که در ایالت «اوترک » و بر کنار دلتای رود رن واقع است و 50000 تن سکنه دارد. (از لاروس ).
-
زیست
لغتنامه دهخدا
زیست . (مص مرخم ، اِمص ) اسم از زیستن .اسم مصدر از زیستن . عمل زیستن . حیات . زندگانی . زندگی . عمر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مصدر مرخم از زیستن . زندگی . حیات . (فرهنگ فارسی معین ). زیستن . زندگانی . (ناظم الاطباء). زندگانی . (آنندراج ) : خاربن عم...
-
زیست
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) زندگی ، حیات .
-
زیست
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضی زیستن) zist ۱. = زیستن۲. (اسم مصدر) زندگانی؛ زندگی.
-
زیست
دیکشنری فارسی به عربی
عمل , وجود
-
سازگاری داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. همآهنگی داشتن، سازگاری داشتن، موافق بودن ≠ ناهمآهنگ بودن ۲. همدل بودن، مماشات کردن، سازش کردن، توافق داشتن ≠ ناسازگاریداشتن ۳. تناسب داشتن، همخوانی داشتن ≠ نامتناسب بودن